Part 17🫐𓂃⊹𝅄᮫

108 10 0
                                    

+قراره شب سختی داشته باشی بیبی...

جونگکوک با احساسات مختلفی به چشم های تهیونگ نگاه میکرد ، احساساتی مثل عشق و شهوت و حتی ترس.
درسته ترس..!

آلفا از روزی که امگا از حقیقت ازدواجش باخبر بشه میترسید؛ از این میترسید تهیونگ‌ جوری ترکش کنه که انگار هیچ‌ وقت جزئی از زندگیش نبوده...

-من این سختی رو دوست دارم ددی!

با حرف امگا از افکارش بیرون اومد و کمر تهیونگ رو بیشتر به خودش نزدیک کرد و دستش رو نوازش وار روی‌ پوست گندمیش حرکت داد.

با حرف امگا از افکارش بیرون اومد و کمر تهیونگ رو بیشتر به خودش نزدیک کرد و دستش رو نوازش وار روی‌ پوست گندمیش حرکت داد

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

به مارک گردن امگا نگاه کرد و آروم دستش رو بالا آورد و مارکش رو لمس کرد

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


به مارک گردن امگا نگاه کرد و آروم دستش رو بالا آورد و مارکش رو لمس کرد.

″تو مال منی ته...حتی اگه بخوای هم نمیتونی ترکم کنی″

جونگکوک با خودش گفت و بعد لب‌هاشو روی لب های تهیونگ گذاشت و اول نرم بوسید ، کل وجود امگا پر از حس شهوت و خواستن شده بود؛ دهنش رو باز کرد و به زبونِ جونگکوک اجازه‌ی ورود داد.

آلفا با تمام وجودش امگا رو می‌بوسید ، طوری که انگار این پایان داستان و دیدارشونه.

شایدم بود..؟
کسی از آینده خبری نداشت!

دستش رو به باسن تهیونگ رسوند و بعد باسن امگا رو اسپنک کرد ، آب از ضربه آلفا حرکت کرد.

تهیونگ ناله‌ی خفه‌ای تو دهن جونگکوک کرد و دستش رو دور گردن آلفا انداخت.

جونگکوک جاشو باهاش عوض کرد و امگا رو به دیواره‌ی استخر چسبوند و تهیونگ بخاطر‌ موج آب کمی به جلو پرتاب شد.

Blue Tranquility🫐✨Where stories live. Discover now