+قراره شب سختی داشته باشی بیبی...
جونگکوک با احساسات مختلفی به چشم های تهیونگ نگاه میکرد ، احساساتی مثل عشق و شهوت و حتی ترس.
درسته ترس..!آلفا از روزی که امگا از حقیقت ازدواجش باخبر بشه میترسید؛ از این میترسید تهیونگ جوری ترکش کنه که انگار هیچ وقت جزئی از زندگیش نبوده...
-من این سختی رو دوست دارم ددی!
با حرف امگا از افکارش بیرون اومد و کمر تهیونگ رو بیشتر به خودش نزدیک کرد و دستش رو نوازش وار روی پوست گندمیش حرکت داد.
به مارک گردن امگا نگاه کرد و آروم دستش رو بالا آورد و مارکش رو لمس کرد.″تو مال منی ته...حتی اگه بخوای هم نمیتونی ترکم کنی″
جونگکوک با خودش گفت و بعد لبهاشو روی لب های تهیونگ گذاشت و اول نرم بوسید ، کل وجود امگا پر از حس شهوت و خواستن شده بود؛ دهنش رو باز کرد و به زبونِ جونگکوک اجازهی ورود داد.
آلفا با تمام وجودش امگا رو میبوسید ، طوری که انگار این پایان داستان و دیدارشونه.
شایدم بود..؟
کسی از آینده خبری نداشت!دستش رو به باسن تهیونگ رسوند و بعد باسن امگا رو اسپنک کرد ، آب از ضربه آلفا حرکت کرد.
تهیونگ نالهی خفهای تو دهن جونگکوک کرد و دستش رو دور گردن آلفا انداخت.
جونگکوک جاشو باهاش عوض کرد و امگا رو به دیوارهی استخر چسبوند و تهیونگ بخاطر موج آب کمی به جلو پرتاب شد.
YOU ARE READING
Blue Tranquility🫐✨
Fanfiction𝗚𝗲𝗻𝗿𝗲 : 𝖮𝗆𝖾𝗀𝖺𝗏𝖾𝗋𝗌𝖾 , 𝖱𝗈𝗆𝖺𝗇𝖼𝖾 , 𝖣𝖺𝖽𝖽𝗒 𝖪𝗂𝗇𝗄 , 𝖲𝗆𝗎𝗍 , 𝖠𝗇𝗀𝗌𝗍 𝗖𝗼𝘂𝗽𝗹𝗲 : 𝖪𝗈𝗈𝗄𝗏 جونگکوک آلفایی که به اجبار خانوادش مجبور به ازدواج با امگایی میشه که دوستش نداره و زندگیِ خسته کنندهای داره ، اما چی میشه اگه...