InHo Pov:
صبح زود نامجون به امگا پیام داده بود که میخواد درباره مسئلهی مهمی باهاش صحبت کنه؛ اینهو استرس داشت ، نمیخواست دوستی که تازه پیدا کرده و بهش وابسته شده رو به این زودی از دست بده.
از نظر اینهو آدما سه دسته بودن.
دستهی اول آدمایی که مثل برگ هستن و سفر کوتاهی توی فصل زندگیت دارن...
دستهی دوم شاخهی درخت هستن که ممکنه تو سختی ها بشکنن و ترکت کنن...
و دستهی آخر ریشهی درخت هستن و هیچ وقت ترکت نمیکنن!اینهو هیچ وقت تو زندگیش دوست داشته نشد؛ هیچوقت هیچکس نبود که ازش بپرسه ″چی خوشحالت میکنه؟″ هیچکس برای شاد شدنش تلاش نکرده بود حتی خودش!
«کافه»
امگا و بتا روبهروی هم نشسته بودن.
~خب...دربارهی چی میخواستی صحبت کنی؟
+من میخوام باهات صادق باشم اینهو...من همسر و بچه دارم و واقعا عاشقشونم...
اینهو دلش میخواست کر بشه...
بازم ضربه خورد!
چند بار دیگه باید تحمل میکرد؟
فرومونهای انگور امگا ترش شده بود ، ولی از اون جایی که نامجون بتا بود متوجهی این موضوع نشد.~باشه من مش..کلی ندارم..تو دوست منی ، نه؟
امگا با لکنت و لبخند مصنوعی گفت.
+معلومه!
من همیشه دوستت میمونم ، اینو بهت قول میدم.هردو لبخندی زدن اما نامجون با دیدن نوتیف پیام جین لبخندش رو جمع کرد.
-اینهو من مشکلی برام پیش اومده باید برم ، متأسفم...
امگا اول لبخند تلخی زد و بعد سرش رو تکون داد و خداحافظی کرد.
چند دقیقه بعد ، بعد از اینکه قهوهش رو خورد تصمیم گرفت بره اما با دیدنِ جونگکوک کناره یه امگای مو آبی شوک شد و با دیدن بوسیده شدن لب های امگا توسطِ آلفا از جاش بلند شد و به سمتشون رفت.
~کو..ک؟
آلفا به سرعت به سمتش برگشت و با چشماش داشت التماس میکرد تا امگا حرفی نزنه! فرومونهای سلطهش رو آزاد کرد ولی امروز اینهو سکوت نمیکرد...
اگه اون نمیتونست شاد باشه چرا باید اجازه میداد جونگکوک شاد باشه؟
ESTÁS LEYENDO
Blue Tranquility🫐✨
Fanfic𝗚𝗲𝗻𝗿𝗲 : 𝖮𝗆𝖾𝗀𝖺𝗏𝖾𝗋𝗌𝖾 , 𝖱𝗈𝗆𝖺𝗇𝖼𝖾 , 𝖣𝖺𝖽𝖽𝗒 𝖪𝗂𝗇𝗄 , 𝖲𝗆𝗎𝗍 , 𝖠𝗇𝗀𝗌𝗍 𝗖𝗼𝘂𝗽𝗹𝗲 : 𝖪𝗈𝗈𝗄𝗏 جونگکوک آلفایی که به اجبار خانوادش مجبور به ازدواج با امگایی میشه که دوستش نداره و زندگیِ خسته کنندهای داره ، اما چی میشه اگه...