+تـ...و چی کاری ته؟!
جیمین شوکه به اتاق خالی و بهم ریخته که پر از شیشه خورده بود نگاه میکرد؛ با چشم دنبال تهیونگ گشت با پیدا نکردنش احساس ترس نکرد ، نکنه...؟
متوجهی صدای آبی که از توی حموم میومد شد ، به طرف حموم رفت و خواست در رو باز کنه اما قفل بود؛
ضربهی محکمی به در حموم زد.+شت شت...ته این بی صاحابو باز کن وگرنه یک کاری دست خودم خودش میدم...
جیمین منتظر بود اما هیچ ریاَکشنی از طرف امگا ندید با بغض لب زد.
+لطفا تهیونگ...بخاطره من...
تهیونگ با شنیدن این حرف لنگان از جاش بلند شد و به طرف در رفت؛ با باز کردن در امگای مو نارنجی توی بغلش پرید.
+دیگه اینکارو نکن...ترسوندیم...
-چی کار کردم؟
امگا بدون نگاه کردن به جیمین لب زد.
+بیا بریم لباساتو عوض کن...سرما میخوری!
پسر بزرگتر امگا رو به سمت اتاق برد و لباس هاش رو درآورد و تهیونگ تنها با یک باکسر روبهروش نشسته بود؛ امگا مو نارنجی سکوت کرد به دوستش نزدیک شد و تازه متوجهی زخم های عمیق پای امگای شد.
+شتتت پات...باید ضد عفونی بکنمش.
-حتی فکرشم نکن...دردش رو دوست دارم.
تهیونگ بی احساس لب زد.
جیمین که میدونست دوستش چقدر لجبازه اصرار نکرد و رو به روی تهیونگ نشست.
امگای کوچیکتر در کمدش رو باز کرد و پاک سیگاری رو ازش بیرون آورد؛ یک نخ سیگار برداشت و با فندکی که توی جییش داشت ، روشنش کرد تا شاید کمی سیگار کشیدن افکار آشفتهش رو آروم کنه.
امگای مو آبی درد زیادی رو احساس میکرد؛
مارکش گزگز میکرد و این نشون میداد که جونگکوک داره به اندازهی تهیونگ داره درد میکشه.″عشق همینه ، نه؟ دردناک″
امگا احساس پوچی میکرد...احساس تنفر از خودش چون خودش این بازیِ احمقانه رو شروع کرده بود.
+از کِی تا حالا سیگار میکشی؟
امگا کامی عمیق از سیگارش گرفت و بعد دودش رو از بینیش خارج کرد.
-از وقتی بزرگ شدم...
+بزرگ بودن چه حسی داره ته؟
-دردناکه.
+چشمات...دیگه برق نمیزنن.
-دلیل برق زدنشون رو از دست دادن.
امگا شدیداً نیاز داشت چند سال بخوابه...اما این دو روز شاید یکساعت بیشتر نخوابیده بود.
STAI LEGGENDO
Blue Tranquility🫐✨
Fanfiction𝗚𝗲𝗻𝗿𝗲 : 𝖮𝗆𝖾𝗀𝖺𝗏𝖾𝗋𝗌𝖾 , 𝖱𝗈𝗆𝖺𝗇𝖼𝖾 , 𝖣𝖺𝖽𝖽𝗒 𝖪𝗂𝗇𝗄 , 𝖲𝗆𝗎𝗍 , 𝖠𝗇𝗀𝗌𝗍 𝗖𝗼𝘂𝗽𝗹𝗲 : 𝖪𝗈𝗈𝗄𝗏 جونگکوک آلفایی که به اجبار خانوادش مجبور به ازدواج با امگایی میشه که دوستش نداره و زندگیِ خسته کنندهای داره ، اما چی میشه اگه...