ᕱ⑅ᕱ 21

1.1K 182 162
                                    

୨୧ my petal ୨୧
part 21

୨୧ my petal ୨୧part 21

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


●●●

دکتر ها و پرستار ها دور تختش جمع شده بودن. با کلافگی به سوالاتشون پاسخ میداد و به درد شکمش بی توجهی می‌کرد

_ بله بله ، تنفسم مشکلی نداره .

" پس نیاز به اکسیژن نیست، آقای کیم ببینید تا دو روز به هیچ عنوان نباید از تخت پایین بیاین ، درصورت نیاز فقط با ویلچر. سرمتون هم مسکن داره اگر درد شدیدی داشتین فقط به-"

با بی حوصلگی حرفش و قطع کرد

_ باشه ممنونم، میشه تنهام بزارین؟ الان فقط سرم درد میگیره با این حرفا !

"اما جناب کیم!"

صداش و بالا تر برد و با درد شدیدی به پانسمان زخمش چنگ زد

_همین الان برید بیرون وگرنه با رئیس بیمارستان صحبت میکنم همه تون و از کار بیکار کنه!"

دکترهای جوان با ترس از اتاق بیرون رفتن و مرد چشماش و با درد بست.

_ هوسوک ، یکم سر این تخت و بیار بالا و یه نخ سیگار هم بهم بده

هوسوک بلافاصله سر تخت و بالا تر آورد تا حالا تهیونگ نیمه نشسته بهش نگاه کنه

" همین الان گفتن سیگار ممنوعه احمق! حق سیگار کشیدن نداری ، واست خوب نیست . "

با هوفی که کشید، لب زد

_ مگه رئیس اینجا دکتر مین نیست ؟

"چرا خب"

_ بهش بگو نمیخوام دیگه این جوجه دکتر های مزاحم رو بفرسته تو اتاقم!

هوسوک که خنده اش گرفته بود، برگشت و پیش خرگوش روی مبل نشست.خرگوشی که حدود یک ساعت بود در سکوت به رفت و آمد اون دکترها و حرفاشون گوش کرده بود.

"اووه تازه کلی بهشون سفارش تو رو کرده که حواسشون بهت باشه ، همه تو بیمارستان میگن اوووه این اقای کیم که میگن اینه! "

سری تکون داد

_بهش بگو ممنون من سفارش کسی و نمیخوام ، تو همون تخفیف همیشگی و واسه دارو میگیری نمیخواد پاچه خواری کنی!

ᴍʏ ᴘᴇᴛᴀʟ | گلبرگ منWhere stories live. Discover now