15

62 7 5
                                    

فلیکس جلوی در خشک میشه و به جونگین و هیونجین دراز کشیده روی کاناپه خیره میشه اما با کنار زده شدنش توسط مادر جونگین به خودش میاد.
- جونگین؟
زن با تعجب به جونگین خیره میشه و همین باعث میشه جونگین سیخ تو جاش بایسته.
- عه..!! مامان گلم اینجا چیکار میکنی؟؟
با چهره ی قرمز و‌ خنده ی عصبی به مادرش و بعد با قیافه ی خدا لعنتت کنه به فلیکس خیره میشه که مادر فلیکس هم وارد خونه میشه. هیونجین با تعجب تو جاش بلند میشه اما همین باعث میشه که حس کنه نمیتونه تعادلشو حفظ کنه. جونگین با نگرانی برمیگرده به هیونجین کمک میکنه تا سر جاش بایسته.
- میبینم که دوستتو اوردی خونه
- جونگین ، چرا هیونجین خونین و مالینه؟
جونگین هیونجین رو کمک میکنه تا روی کاناپه بشینه و بعد به سمت مادرش میره و بغلش میکنه.
- باید خبرم میکردی که داری میای! تو همینطور خاله
- متاسفم که مزاحم شدم
هیونجین میگه و دستشو روی پیشونیش میزاره. مادر جونگین ، جونگینی که در حال خوش و بش با مادر فلیکس هست رو رها میکنه و به سمت هیونجینی که مشخصه درد داره میره و کنارش میره و به زخم روی سرش نگاه میکنه.
- حالت خوبه پسرم؟
هیونجین سرش رو بلند میکنهذو همین باعث میشه مادر جونگین صورت زیبای هیونجین رو ببینه. هیونجین با دیدن شباهت مادر جونگین بهش پلکی میزنه و سرشو کج میکنه.
- وای خدای من تو چقدر خوشگلی!
هیونجین با تعجب چند باری پلک میزنه و دستشو پشت گردنش میزاره.
- آه.. ممنونم
زن موهای هیونجین رو کنار میزنه و به زخمش نگاه میکنه.
- جونگین جعبه ی کمک های اولیه رو بیار!
- خب پسرم وقتی مادرت همچین نظری نسبت به اون پسره داره یعنی ی چیزی توش دیده بزار ببینمش
مادر فلیکس میگه و جونگین رو کنار میزنه و به مادر جونگین میپیونده و پسر رو زیر دستشون بررسی میکنن.

جونگین و‌ فلیکس دستشونو روی صورتشون میکوبن و پشتشونو به اون سه نفر میکنن و سرشونو به هم میچسبونن.
- میمردی زنگ بزنی بگی اومدن؟
- باور کن یهویی زنگ زدن بهم گفتن تو ترمینال سئولن برم دنبالشون و اینکه..
- فلیکس با ابروی بلند شده و چهره ی مشکوک به جونگین خیره میشه.
- شما دوتا چه غلطی داشتین میکردین؟ چرا صورت هیونجین تو حلقت بود؟
چشمای جونگین گرد میشن و به تته پته میفته.
- وا دیوونه شدی! اشتباه دیدی اره عزیزم
- خر خودتی جونگین میگی یا بگیرم از هفت جهت پاره‌ات کنم؟
قبل از اینکه جونگین بتونه حرفی بزنه ، هر دو نفر حس میکنن که موهاشون از پشت گرفته شته و سرشون به عقب کشیده میشه. با بهت به عقب نگاه میکنن و مادر فلیکس رو میبینن.
- مگه با شما ها نبودم! یکیتون جعبه ی کمک های اولیه رو بیاره و اون یکی هم بره سوپی چیزی درست کنه. فلیکس و جونگین بیشتر از این چشماشون گرد نمیشه ، با کشیده شدن موهاشون اخی میگن.
- باشه بابا ول کن که بریم
هیونجین با تعجب بهشون نگاه میکنه و سعی میکنه جلوی مادراشونو بگیره.
- لازم به این کارا نیست من باید-
- عاعا تو نگران نباش

Bike garage Where stories live. Discover now