sweet words

171 52 32
                                    

<کلمات شیرین>

قبل از اینکه فرمانده‌ی کره‌ای بتونه کامل روی بدنش خیمه بزنه و تسلط رو به دست بگیره، آرنجش رو روی سینه‌ی کریستوفر گذاشت و با یه کمی زور، مرد بزرگ‌تر رو دوباره روی زمین خوابوند.
"دوست دارم بشکنیم، ولی دوست ندارم کار برات راحت باشه"
هر دو دست فرمانده بالا اومدن و رون‌هاش رو بین انگشت گرفتن.
"مثل رقصیدنت جلوی لوله‌ی تفنگ؟"
"مثل رقصیدنم جلوی لوله‌ی تفنگ"

آهسته زمزمه کرد و بعد خم شد و مرد بزرگ‌تر رو بوسید. طعمی که توی دهنش می‌پیچید رو دوست نداشت اما حس می‌کرد معتادش شده. مخلوطی از شوری پریکام و تلخی شراب برنج و طعم شیرینی کمرنگی که انتهای هر بوسه حس می‌کرد.

شکمش رو روی عضو لخت شده‌ی فرمانده کشید و هیس کوتاه رها شده از دهنش رو، با لب‌هاش دزدید. فشار انگشت‌هایی که روی رون پاش بودن رو دوست داشت. کبود شدن پوستش قطعی بود و می‌دونست که قراره تا مدت‌ها اون کبودی‌ها رو روی بدنش داشته باشه. به خاطر همین خوشحال بود. می‌تونست رد انگشت‌ها رو، ترک‌هایی در نظر بگیره که هم‌آغوشی‌شون روی بدنش ایجاد می‌کرد.

سعی کرد به این حقیقت که فشار انگشت‌های دست چپ مرد خیلی خیلی کمتر از دست راستش هستن توجه نکنه و حواسش رو به بوسه‌ها بده. هرچند که سخت بود.
"نمی‌خوای لخت بشی؟ تصمیم داری تا فردا صبح من رو فقط ببوسی؟"
لب‌هاش رو از لب‌های مرد بزرگ‌تر جدا کرد و چند نفس عمیق از دهنش کشید.
"اگر بخوام تا صبح ببوسمت... بهم اجازه می‌دی؟"
"امشب تصمیم گرفتم دیوونگی‌ام رو نشون بدم. پس گمون کنم آره"
"وسوسه شدم که فقط ببوسمت ولی قلبم بیشتر از اون می‌خواد"
سرش رو کمی بالا برد و روی چشم‌های فرمانده رو بوسید. نفس‌های مرد بزرگ‌تر رو روی گردنش حس کرد و بعد صداش رو شنید.
"بذار بخواد"

پیرهنی که دکمه‌هاش باز بود، توسط دست‌های کریستوفر از بدنش بیرون کشیده شد و خودش از روی مرد بزرگ‌تر بلند شد و کامل لخت شد. فرمانده همون‌طور خوابیده بود و نگاهش می‌کرد. با چشم‌هاش تک تک خطوط و انحناهای بدن مرد دورگه رو دنبال می‌کرد و می‌ذاشت مغزش خاموش بشه.
"خیلی خطرناکی لی"

مرد کوچک‌تر دستی توی موهاش کشید و لبخند کوچیکی زد. دوباره سر جای قبلیش برگشت و به خاطر هوای نه چندان گرم اتاق، کمی لرزید‌.
"چرا فرمانده؟"
"زیبایی‌ها خطرناکن"
"من زیبام؟"
انگشت‌های مرد از جا بلندش کردن و جلو کشیدنش
"به طرز کشنده‌ای آره"

بدنش جلو کشیده شد و ثانیه‌ی بعد، تقریبا روی صورت مرد بزرگ‌تر نشسته بود. لگنش با کمک دست‌های فرمانده بالا نگه داشته شده و پوست لخت زانوهاش به خاطر فشار، رو به قرمزی می‌رفتن.
بوسه‌ای داخل رونش حس کرد و لرزید. ثانیه‌ی بعد لب‌های مرد بزرگ‌تر رو روی ورودیش حس کرد و وقتی که خواست فحش بده، هوا به خاطر ورود زبون فرمانده به بدنش توی گلوش گیر کرد.

dance under bullets(chanho/hyunsung)Where stories live. Discover now