آهنگ پارت: la luna by Belinda Carlisle
<خشاب خالی>
مینهو بدون توجه به مرد بزرگتر جلوتر راه افتاد و وارد اتاق شد و خودش رو روی تخت انداخت. بطری شامپاین توی دستش تکون خورد و کمی از مایع طلایی روی ملافههای تخت ریخت اما مرد دورگه، بیخیال، همونطور خوابید و به سقف سفید رنگ چشم دوخت
"اینجا چیکار می کنی لی؟"
کریستوفر در اتاق رو بست و بهش تکیه زد. گز گز دست چپش بهتر شده بود و انگشتهاش شروع به حرکت کردن کرده بودن. چند باری مشتش رو باز و بسته کرد و وقتی که آرنجش به خواست خودش خم شد، آهسته آه کشید"گفتم که، می خواستم این همکاری فرخنده رو جشن بگیریم"
بعد از روی تخت بلند شد و دور اتاق چرخید. لباس سفید رنگش هنوز توی تنش بود، هرچند که دکمهی اول و دوم رو باز کرده و زخم روی ترقوهاش رو به خوبی میشد دید، و شلوار پارچهای طوسی رنگش،حالا بدون کمربند بود.مرد بزرگتر هیچ وقت نمیفهمید که چرا مینهو، همیشه با کت و شلواره. احتمالا اگر بهش اجازه میدادن، وسط جنگ هم یه دست کت و شلوار سه تیکه میپوشید
"نیازی به جشن گرفتن این عذاب نیست... لی""اوه منم همینطور فکر میکنم فرمانده. ولی مجبور بودم"
"کلونلهای ژاپنی فرماندههاشون رو مجبور میکنن که جشن بگیرن؟"
خندهی کوتاه مرد کوچکتر توی اتاق پیچید. مینهو جرعهی دیگهای از لب بطری شامپاین نوشید و بطری رو به سمت چان گرفت"نه نه. مجبور بودم از اتاقم بزنم بیرون"
فرماندهی کرهای هیچی نپرسید و بطری رو هم ازش نگرفت. روی صندلی کنار اتاق نشست و منتظر توضیح بیشتر بهش نگاه کرد.
"خبر رسیده که یه سری موش کوچولو شنود توی اتاقم جا ساز کردن""کی؟ ما؟"
مرد دو رگه پوزخند زد
"اگر شما شنود کار گذاشته بودین که من الان اینجا نبودم. دقیقتر بگم، اینجا در حال شامپاین نوشیدن نبودم"این بار مرد بزرگتر هم همراهش پوزخند زد
"احتمالا چاقوی دوست داشتنیات توی دستت و سر من هم روی سینهام بود، آره؟"
مینهو سرش رو تکون داد
"خیلی خوب با روشهای من آشنایی فرمانده"
"روشهای کثیفی داری""فقط مثل تو بیحوصله نیستم"
"از کی تاحالا یه گلولهی تمیز بین دو ابرو و یا توی حنجره، بیحوصلگی حساب میشه؟"
فرمانده ژاپنی جوابش رو نداد و تنها براش چشم چرخوند. بطری رو بار دیگه سمت چان گرفت و وقتی این دفعه هم پیشنهاد نوشیدنش از سمت مرد کرهای رد شد، پوف کشید"نگران نباش، نمیخوام چیزخورت کنم"
"از این آشغالها نمیخورم"
مینهو سرش رو تکون داد و باز هم جرعهی دیگهای نوشید. هنوز هیچی نشده و نیمی از بطری خالی شده بود.
"یادم رفته بود که به اون مایع سفید رنگ که مزهی هر کوفتی میده به جز شراب، یه تعهد مسخره داری"
ESTÁS LEYENDO
dance under bullets(chanho/hyunsung)
FanficOngoing به افکارش پوزخند زد و وقتی سردی فلز نوک اسلحه رو پشت سرش حس کرد، ثابت ایستاد. جواب سوالش کاملا واضح بود. لی مینهوی قدیمی عاشق شده بود و به خاطر ناراحتی از دست معشوقهاش چند شب نخوابیده بود و حالا هم نزدیک بود به همین خاطر بمیره. شبیه یه پایا...