part:16

664 109 89
                                    

《پارت چک نشده از الان ببخشد》
_________________________________________
ولی بلخره اون روز رسید امروز روز عروسیه:

مینا:جیمین پسرم نمیخوای بیای بیرون از اتاقت امروز...امروز

جیمین یهو در اتاق قفل شدشو باز کرد طوری که یه مقدار به مینا شوک وارد شد:

جیمین:روز عروسیه میدونم

مینا نگاهی به سر تا پای جیمین انداخت:

مینا:اینا چیه پوشیدی؟

جیمین:دارم میرم دانشگاه

جیمین همزمان که داشت حرف میزد از پله ها پایین میرفت و مینام دنبالش میکرد:

مینا:یعنی چی داری میری دانشگاه امروز عروسیته بعد تو داری میری دانشگاه حتی دوستانم برای عروسیه تو قرار نیست امروز برن دانشگاه

جیمین:نکه اون الان داره خودشو برای عروسیمون میکشه

مینا:جیمین!!منظورت چیه

جیمین با سوال مامانش یهو وایستاد و برگشت روبه روش که باعث شد مادرشم توقف کنه:

جیمین:منظورم اینه که اونم الان تو اون شرکت مزخرفشه بعد چرا من فقط باید از دانشگاهم بزنم

مینا:جیمین اونم داره تمام سعیشو میکنه فقط الان یه کار اورژانسی تو شرکتش بوجود اومده که مادرش بهم گفته قول داده که سریع کارشو تموم کنه بعدشم این خوبه که اون آدم مسئولیت پذیریه اون داره برای آینده ای که قراره باهم داشته باشین این کارو میکنه

لحن مهربون و دلگرم کننده مادرش کمی روش تاثیر گذاشته بود، باعث شده بود لحن تند و پرخاشگرانه اونم الان دیگه به یه لحن اروم تبدیل بشه:

جیمین:اون فقط بخاطر خودش داره این کارارو میکنه اینو همه میدونن من هر وقت سعی میکنم باهاش خوب رفتار کنم اون خرابش میکنه. تازه اون اصلام مسئولیت پذیر نیست وقتی ۱۹ سال منو ول کرده و اخرم برای نیازش برگشته پیشم دیگه کار کردنش مسئولیتشو ثابت نمیکنه من مسئولیت رو تو کار کردن مسخرش نمیبینم

مینا چیزی نداشت بگه و جیمینم غرق افکارش بود که بعد از چند دقیقه که جیمین خیلی تو افکارش غرق شده بود صورتش قرمز و کبود شد و یهو داد زد:

جیمین:اصلا انقدر کار کنه تا بمیره.
حالا که اینجوری شد منم یه کار اورژانسی تو دانشگاه دارم قول میدم زود برگرد
البته تا وقتی که زیر پای اون مردک زشت علف سبز بشه

جیمین بعد حرفش به سمت در عمارت رفت و از عمارت خارج شد و درو محکم بست طوری که انگار یک ثانیه زلزله اومده باشه.
جیمین از عمارت خارج شد و بی مقصد برای خودش داشت میچرخید که بعد از نیم ساعت تلفنش زنگ خورد:

جیمین:ها جونگ کوک؟چیکار داری مردک تو مخ؟

جونگ کوک:خفه بابا ننت زنگ زد بهم ازت خبر بگیرم نمرده باشی نیس خیلی توفه ای

fₒᵣcₑd ₘₐᵣᵣᵢₐgₑ:ازدواج اجباری💍🔇Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora