به شکم ، برهنه و بین ملحفه های جونگکوک جئون از خواب بیدار شدم .
جونگکوک با آهی عمیق و رضایت بخش ، نفسش رو بیرون داد و زمزمه کرد :
_ دوستت دارم تهیونگ . من تورو خوشحال میکنم ، قسم میخورم .تخت تکونی خورد و بعد تونستم لب هاش رو پشت کمرم احساس کنم که بوسه های نرم و ملایمی روی پوستم میگذاشت . بوسه ای به پشت گوشم زد و بعد از روی تخت بلند شد و از اتاق خارج شد .
صدای قدم هاش که به پایین نشیمن رفت شنیده میشد و بعد صدای حرکت آب داخل لوله ها به گوش رسید .
چشم هام رو باز کردم و از روی تخت بلند شدم . بدنم رو کشیدم و احساس درد تو عضله هایی داشتم که اصلا نمیدونستم وجود دارن .
به پنجره و برگ های زرد و قهوه ای درخت نگاه کردم که با حرکت باد ، به صورت مارپیچی شاخه ها رو رها میکردن و روی زمین فرو میاومدن .صدای ویبره ی موبایل جونگکوک از روی زمین بلند شد . بعد از گشتن بین لباس های مچاله شده روی زمین ، داخل جیب شلوارشپیداش کردم .
_ سلام ؟
_ آه..جونگکوک اونجاست ؟
صدای یه دختر بود ._ داخل حمومه . میتونم پیامت رو بهش برسونم .
_ البته که حمومه . بهش بگو مگان زنگ زد ، میتونی ؟جونگکوک در حالی که حوله رو بین کمرش محکم میکرد ، وارد اتاق شد و وقتی موبایلش رو سمتش گرفتم ، لبخند زد .
_ با تو کار داره .قبل از اینکه به اسم روی موبایل نگاه کنه ، بوسه ای به لبم زد و بعد جواب داد .
_ بله ؟.. دوست پسرم بود ... چی میخوای مگان ؟لحظه ای به حرف های مگان از پشت خط گوش داد و بعد لبخند زد .
_ خب ، کبوتر متفاوته چی میتونم بگم ؟بعد از یک مکث طولانی ، جونگکوک چشم هاش رو چرخوند و من میتونستم حدس بزنم که مگان چی ممکنه گفته باشه .
_ عوضی نباش مگان . گوش کن ، دیگه نمیتونی بهم زنگ بزنی .جونگکوک با نگاهی نرم بهم خیره شد .
_ اره با تهیونگ . جدی بودم مگان ، تماس تلفنی نداریم دیگه ..فعلا .جونگکوک موبایل رو روی تخت انداخت و بعد کنارم نشست .
_ یه کوچولو عصبانی بود . چیزی که بهت نگفت ؟
_ نه . فقط دنبال تو میگشت ._ چندتا شماره ای که روی موبایلم داشتم پاک کردم ولی فکر نکنم جلوی تماس گرفتن اون ها رو بگیره . اگه متوجه این موضوع نشدن ، خودم درستش میکنم .
جونگکوک مشتاقانه بهم نگاه کرد و من هم لبخند زدم .
_ بهت اعتماد دارم .
بوسه ای به لب هام زد .
_ اگه میگفتی باید اعتمادت رو به دست بیارم، سرزنشت نمیکردم ._ باید دوش بگیرم . همین الان هم یه کلاس رو از دست دادم .
_ دیدی ؟ از همین الان دارم اثر خوب میزارم .
VOCÊ ESTÁ LENDO
Beautiful Disaster
Fanficتهیونگ معتقده که گذشته ی تاریکش رو دفن کرده و تا زمانی رویای شروع جدید توی کالج ادامه پیدا میکنه که با جئون جونگکوک اشنا میشه . جئون جونگکوک ، سکسی ، عضله ای و پوشیده شده با تتو دقیقا همون چیزیه که تهیونگ به اون نیاز داره و باید از اون اجتناب کنه . ...