" اون مدیر جدیدمونه" هری لبخند میزنه و دست لویی رو میگیره " این واسه ی هممون خونه ، نه؟"
صورت زین کاملا قرمزه و اون خیلی دیونه به نظر میرسه . اون مستقیم به سمت نایل قدم برمیداره و به سینه ی نایل میزنه" گوش بده ، هوران، از زندگی من برو بیرون . من به اندازه با تو داشتم! من به اندازه به خاطر پارتی هایی که میگرفتم و دادای تورو تحمل کردم، داشتم . من به اندازه بهت گفتم که چیجوری میخوام زندگیمو کنم و دیگه خسته شدم که بخوام همیشه نگران تو باشم."
نایل به خاطر اون کلمه های اخر خشکش زد " چی؟"
زین خجالت میکشه و لبشو گاز میگیره و پشیمونه چرا اون کلمه ها از دهنش خارج شده " من منظوری نداشتم"
" چرا داشتی" لویی گفت.
"نه ، من نداشتم " زین کراوات نایل و گرفت و اونو تکون داد " گوش کن ، از اینجا برو بیرون و دیگه هم برنگرد . این تنها جاییه که من نمیخوام با تو سرو کله بزنم . تو نمیتونی اینو خراب کنی "
" من مدیر اینجام " نایل گفت و زین رو هل داد عقب " من میتونم به تو بگم که اینجارو ترک کنی . در واقع ، من میتونم تو رو تو یه چشم به هم زدن از مغازه ی تتوم بیرون کنم . و نذار که من به پلیس زنگ بزنم"
زین یخ زد و قلبش میتپید " تو اینکارو نمیکنی"
" میکنم اگه تو همینجوری بخوای داد و هوار کنی"
زین یه قدم عقب گذاشت و غر زد " من تورو میکشم هوران ، من ازت متنفرم ، من حالم ازت بهم مبخوره ، تو همه چیز رو خراب میکنی"
" ممنون " نایل لبخند زد و کراواتشو صاف کرد . مغزش داشت به یه چیز دیگه فکر میکرد " حالا گوش کنید ، من هیچ ایده ای ندارم که بخوام اینجارو چجوری بگردونم . پس من به کمک نیاز دارم . لویی ، هری، اد ، من فکر میکنم ما باید با هم یه جلسه ای داشته باشیم . و تو زین ، تو میتونی بری خونه "
" نه!" زین گفت .
اد اون طراحی هارو میذاره کنار و میاد پیش بقیه تا تو مکالمه شون شرکت کنه " من فکر میکنم ما میتونیم توافق کنیم " زین انگار هنوز باور نکرده ، " ما زین رو همین گوشه میذاریم و بعد با هم جلسه رو برگزار میکنیم و هر وقت جلسه تموم شد زین میتونه تا موقعی که کارمارو متوقف نکنه ، اینجا با ما بمونه "
اد خیلی منطقیه و هری بهش لبخند میزنه و لپ اد رو نیشگون میگیره " ممنون برای پیشنهاد سازندت، اد"
اد دست هری رو عقب میکشه " من فقط سعی کردم اینارو براتون اسون کنم "
" هیچی اسون تر نمیشه " نایل میگه " مخصوصا وقتی که یه نفری که ازش نفرت دارم پنج قدم ازم فاصله داره"
" خب فاصلتو ده قدم کن " زین میگه " نه نزدیکتر"
" میشه شما دوتا صداتونو بیارید پایین ؟" لویی گفت و صبرش دیگه تموم شده بود ، زین دستشو برد بین موهای عالیشو وبعدم یقه ی لباسشو درست کرد . نایل هم دوباره کرواتشو درست کرد و به اطراف نگاه کرد و سعی کرد که خودشو اروم کنه " خب بیاید حالا جلسمونو برگزار کنیم ، زین ، برو اون گوشه بشین تا وقتی که ما جلسه رو تموم میکنیم "
YOU ARE READING
Urban Ink(persian translation)(ziall)
Fanfictionنایل از همسایش زین مالیک متنفره. و کل بدنش پر از تتوست وبیشتر از هرکسی که نایل میشناسه سیگار میکشه و اونا بیشتر وقتشونوسرهم داد میزنن. تا اینکه به خاطر یه سری اتفاقات نایل عاشق زین میشه و....