Twenty Two [Lost and Found Tattoos]

636 105 23
                                    

روز جدیده. روز روشنیه. نایل احساس میکنه که بالاخره زندگیشو جمع و جور کرده. فردا مصاحبه ایی کاری برای نونوایی داره و یه نقشه ی جدید هم درباره ی زین کشیده. احساس خوشحالی میکنه، احساس آمادگی و قد بلند و قوی روی دوتا پای خودش ایستاده.

لیام شیفت های بیشتری رو توی بیمارستان کار میکنه چون نایل یه مقدار توی پرداخت سهم خودش از اجاره خونه کوتاهی کرده. و هرچند که نایل در موردش احساس بدی داره،میدونه که لیام خیلی اهمیت نمیده. (لیام) کارشو دوست داره، واقعا عاشقشه. و کمک کردن به دوستش رو هم دوست داره. علاوه بر این، نایل دیگه به کمک احتیاج نخواهد داشت. آماده اس تا از این گندابی که اسمش زندگیه بزنه بیرون. کار توی نونوایی رو میگیره و دست از ترحم کردن به خودش میکشه و خودشو جمع و جور میکنه و باعث میشه اتفاق خوبی بیفته.

قدم اول برای نایل اینه که بره پیش زین و باهاش حرف بزنه. شای با ید همون دیروز که با سردرد بیدار شد و زین کمتر از پنج فیت باهاش فاصله داشت، از موقعیتش استفاده میکرد. اا خیلی شوکه شده بود و رشته ی کار از دستش در رفت. چطور میتونست بعد از بیدار شدن تو یه همچین موقعیتی شوکه نشه؟ اما بعد از جوشش خشم، قانع کردن زین برای قبول یه مکالمه ی آروم کار راحتی نخواهد بود. در واقع، ممکنه غیر ممکن باشه. ممکنه زین تصمیم گرفته باشه که برای همیشه کارشو با نایل تموم کنه. اما نایل تصمیم میگیره که زیاد منفی گربایانه فکر نکنه و با زدن روی در خونه ی زین، که درست کنار خونه ی خودش و لیامه، شروع کنه و بعدش ببینه که چه اتفاقی قراره بیفته. شاید درست پیش بره، شاید بتونن در آرامش صحبت کنن.

لیام بیمارستانه، پس نایل برای خودش تست درست کرده و از آپارتمان به سمت خونه بقلی میزنه بیرون. نفس عمیقی میکشه، با جمع کردن اعصابش، چندبار روی در می کوبه. اولین چیزی که اتفاق میفته واق واق کردن سگیه که داخل خونه اس. نایل کمی شوکه شده، اما میدونه که زین از سگ ها خوشش میاد. همیشه دوستشون داشته. اما هیچوقت سگی نداشته. اما الان، اون حتما یکی داره. بعد از چند واق واق دیگه، در باز میشه و اونجا کسی جز هری استایلز- که غالبا چیزی نپوشیده- نایستاده!

"اه، نایل" پوزخندی میزنه" من منتظرت بودم. و گرچه زین گفته که دیگه هیچوقت باهات حرف نمیزنه من فکر میکنم که میتونیم یه جوری حل و فصلش کنیم!"

نایل فقط به هری خیره میشه و زمانی که یه سگ از لای در بیرون میخزه و روی پاهاش میپره، قدمی به عقب برمیداره. سگه کوچولوه، یه جور بول داگ با پوست اضافه و پاهای بزرگ. نایل نمیتونه انکار کنه که سگه بامزس، اما روی چیزی تمرکز میکنه که براش اینجا اومده. "پوش کن هری. من نمیدونم که تو اینجا زندگی میکنی یا فقط اومدی سری بزنی یا زین اینجا زندگی میکنه. واقعا نمیدونم. من فقط میخوام با زین حرف ، بزنم. لطفا. میدونم که شاید لیاقتشو ندارمو میدونم که ممکنه تو بخاطر آسیب زدن بهش ازم متنفر باشی یا هرچی من فقط دیگه نمیتونم ادامه بدم و یه شروع جدید میخوام. لطفا میشه بهم بگی زین کجاست؟"

Urban Ink(persian translation)(ziall)Where stories live. Discover now