Eighteen [End to this Way of Life]

1.4K 176 56
                                    


" همه ی اینها به خاطر این بود؟" اقای هوران ایستاده، صورتش داره قرمز میشه." همه ی این ها واسه اینه که من یوربن اینک رو نبندم؟"

شاید زین حرکت بدی انجام داد ، اوردن این موضوع خیلی زود بود. نایل به نظر میرسه که همین الانش هم ترسیده. اقای هوران خیلی عصبی به نظر میرسه. " من صاحب یوربن اینکم.من با پولم خریدمش. اونجا به تو تعلق نداره و حتی دیگه به پسرم هم تعلق نداره . اون فقط مدیرش بود. من میتونم هر کار که دلم میخواد رو با اونجا انجام بدم."

" من بهت اجازه نمیدم ." زین میگه.

" تو چطوری میخوای اینکار رو کنی؟ چه قدر پول داری؟ ها؟ تو مثل یه دزد میمونی . امکان نداره تو پول کافی برای خریدن یوربن اینک داشته باشی. من خیلی راحت میتونم درشو تخته کنم برای همیشه.من گفتم که مشکل از لوله ها بوده و اساس لوله بندیش از بین رفته. اونجا برای همیشه بسته میشه "

"چرا داری اینکارو انجام میدی؟" زین واقعا نمیتونست درک کنه . "فقط خواهش میکنم بشین و ما با هم یه صحبت داشته باشیم، خواهش میکنم."

اقای هوران سرشو تکون میده، " نه، نه من فکر نمیکنم که بخوام با ادمی مثل تو شام بخورم ."

"این عجیبه که تو اینقدر ازمن متنفری " زین خیلی عصبیه." به هر حال همه اینه که پسرت عاشق منه. اون به قدری عاشقمه که اجازه داد دوست پسرش بشم"

زین یه احمقه. اون میدونست چه گندی زد ، چند ثانیه بعد این که اون کلمه ها از دهنش خارج شد. اون یخ کرد و سعی کرد تا یه چیزی بگه و حرف هایی که چند ثانیه پیش زد رو درست کنه. ولی اون نمیتونه . دیگه اون حرف هارو زده. تمام اطلاعات رو به دنیا داده و دیگه نمیتونه پسش بگیره .هرگز .اقای هوران به نظروحشت زده میاد ، صورتش بهم فشرده و عصبی میشه. اون از اون گوجه فرنگی ای که روی سالاده روی میز وجود داره هم قرمزتره.

" فکر میکنم وقتشه که من برم. " اقای هوران از اشپز خونه و بعد هم از خونه خارج میشه.

همه چیز ساکته.

زین میدونه که در چه قدر گند زده و به نایل نگاه میکنه. اون داره گریه میکنه و صورتش تقریبا به اندازه ی پدرش قرمزه.

" نایل من خیلی خیلی متاسفم."

"خفه شو مالیک. ( shut the fuck up) " نایل فحش میده." از خونه ی من گم شو بیرون"

"نایل خواهش میکنم اینکارو نکن."

" این جا دیگه جای تو نیست." نایل به نظر رنجیده میاد."تو ، تو جایگاهی نبودی که به پدرم بگی من باهات قرار میزارم . میفهمی؟"

" اره، میدونم ،نایل... من معذرت میخوام. من واقعا واقعا معذرت میخوام."

نایل چشمهاش رو میچرخونه و زین رو به دیوار میچسبونه" فقط از خونه ی من گم شو بیرون قبل از اینکه به پلیس زنگ بزنم. تنها کاری که کردی این بود که زندگیم رو نابود کردی زین. قبل از اینکه تو بیای ، من شاد بودم! من زندگی خوبی داشتم."

Urban Ink(persian translation)(ziall)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora