Eleven [The Purple Monkey]

1.5K 208 19
                                    

نایل به اتاق پشتی یوربن اینک رفت و همه چیز رو به ترتیب برداشت. .بالاخره ، نوشته ها تموم شدن و همه چیز مرتب شد.تنها که اونا باید الان انجام بدن اینه که یکم درگیر کار بشن و بین مردم آگهی پخش کنن.
یدفعه ، نایل فهمید این چیزا به کار کردن توی یوربن اینک برمیگرده.اون باور داره این چیزا واقعا میتونن این مکان کوچیک و بامزه ی تتوش رو سرپا نگه داره. و اگه چیزی توی یوربن اینک عوض شده پس چیزهایی که بین نایل و زین هست هم میتونه عوض شه . درسته ؟
"هی ، زین ، نایل، بیاین امشب بریم کلاب. چی فکر میکنین؟ " هری پرسید وقتی همشون توی اتاق اصلی یوربن اینک بودن.ن

ایل یکم سر جاش تکون خورد. اون واقعا تاحالا زیاد کلاب نرفته. "خب،آممم..."
"زودباش،نایل." زین گفت. اونا بعد از اون صحبت از بین دیوار، دیگه باهم حرف نزدن .نایل بهش نگاه کرد وچشمهاش به چشمهای زین برخورد کرد و مستقیم به اونها خیره شد ..زین هم در جواب به نایل خیره شد.
"زودباش،فقط یه بار امتحانش کن .بخاطر من ،باشه؟ "
نایل سرشو تکون داد و پایینو نگاه کرد و چشمایی که بهش خیره شده بودن رو نادیده گرفت.
"خب،حتما،هرچی، بیاین فقط بریم."
هری و لویی با خوشحالی فریاد زدن و اد رو بغل کردن و به سمت بیرون هل دادن. اونا تابلوی باز رو با بسته عوض کردن .بیرون تاریک بود و نایل و زین آروم پشت سر دوستاشون حرکت میکردن.
"تو ناراحتی؟"زین گفت وقتی راه میرفتن.
"نه " نایل گفت.
"نه؟"
"نه .من از دستت ناراحت نیستم .من نیستم ،"
زین سرش رو چرخوند و به نایل نگاه کرد " جدا؟امروز صبح تو به نظر ، مضطرب بودی ، حدس میزنم "
"بودم "نایل موافقت کرد "دوست ندارم راجب اینکه چه حسی بهت دارم حرف بزنم"
"چرا نه؟"زین گفت.
نایل ناله کرد "چون من زیاد درباره ی این چیزها فکر نمیکنم"
زین یکم نزدیکتر به شونه ی نایل راه رفتن وقتی اونا داشتن از پیاده رو به سمت پایین راه رفتنشون رو ادامه میدادن. "خب شاید در موردشون حرف زدن کمکت کنه" زین شونشو بالا انداخت "منظورم اینه من فکر میکنم ،تو باید با اینها کنار بیای . .بالاخره ،تو باید با احساساتت مواجه بشی یا اینکه تو منفجر میشی "
چند لحظه سکوت پیش اومد وقتی ازین حرف زدن رو تموم کرد . شکم نایل پیچ میخورد، چون زین راست میگفت .اون بالاخره میخواد قبول کنه که به زین یه حس هایی داره.
ولی الان فقط زمان گفتنش مهمه.
اونا بالاخره بیرون کلاب راه رفتن رو تموم کردن . لامپ های بیرون کلاب روشن بودن وصدای موزیک از زیر در میومد. نایل به زین نگاه کرد ."این مثل اون پارتی هاییه که تو میگیری؟ " نایل یه خورده خندید.
"اره " زین موافقت کرد ."دلم واسش تنگ شده "
نایل فهمید که اسم کلاب' the purple monkey' بود و پر از ادمایی مثل زینه که با تتو پوشونده شدن، سیگار میکشن، .مینوشن و با آدمای بد میرقصن. اون به طور اتوماتیک حس کرد که اصلا راحت نیست .مثل اینکه اون برگشت به زمانی که سعی میکرد یا صدای موزیک که خونش رو میلرزوند بخوابه.
"تو یکم عصبی به نظر میای."زین خندید "همه چیز خوبه نایل ، آروم باش ،فقط آروم باش،با یه نوشیدنی چطوری؟"
" نه " نایل سرشو تکون داد"من خوبم ."
"مطمئنی؟من فکر میکنم تو بتونی از نوشیدنی استفاده کنی، اینجا،زود باش" زین مچ نایل رو گرفت و به سمت بار اون طرف اتاق کشیدش. اونها از وسط جمعیت رد شدن .بالاخره ،اونا کنار بار بودن . اونجا اصلا شبیه چیزایی که نایل قبلا دیده بود نبود. اون فقط یه جا وایساده بود وقتی مردم فشار میاوردن و به هم تنه میزدن وقتی که میخواستن نوشیدنیشونو بگیرن. زین داد زد و به یکی از اونایی که پشت بار بود سفارششو گفت و بعد به نایل نگاه کرد. "میبینی.اینجا داره به یه جای کثیف تبدیل میشه."
نایل به دور و برش نگاه کرد .لویی و هری از الان وسط صحنه ی رقص بودن و اد دورتر وایساده ،با یه دختر واقعا خوشگل با استینهایی از تتو و موهای صاف و بلوند حرف میزنه.
" اونها به نظر خیلی راحت میان. "نایل گفت
زین دوباره خندید . یه صدای خنده ی قشنگ." نکتش همینه . اینجا مکانیه که ادم باید خوشحال و راحت باشه.اینش مهمه"

نایل فقط سرشو تکون داد و نوشیدنی که مسئول بار بهش داد رو گرفت .زین آبجوی خوبی سفارش داده بود .و اون خوردش .یکم احساس بهتری داشت. " باشه.خب حالا چی؟"نایل گفت
زین پوزخند زد و دست نایل رو گرفت .کشیدش کنار هری و لویی و پشت سر نایل وایساد و اونو چسبوند به خودش .نایل فورا قرمز شد .سعی کرد یکم فاصله بگیره تا آبجوش نریزه و اوه آره، پشت نایل به جلوی زین میخورد و نایل خونی رو که به سمت صورتش هجوم آورد رو حس کرد. این 'احساساتش'تو این وضعیت اصلا چی خوبی نبود بهش کمک نمیکرد.

اونجا یدفعه خیلی گرم شد .نایل حس میکرد روی آتیشه و یکم از آبجوش اومد بالا از لیوانش و ریخت روی پیراهنش و روی زمین .هری و لویی نزدیک اونا بودن ولی اونا خیلی تو کاری که داشتن میکردن غرق شده بودن که بخوان حس کنن آبجو ریخت روی پاشون .
" تو خوبی .نایل؟" زین توی گوش نایل زمزمه کرد . نایل سعی کرد جواب بده ولی بعدش دستایی بودن که دورش حلقه شدن و پشتشو به جلوی زین فشار میدادن.اون نمیتونست نفس بکشه . " نایل؟"
"خو...خوبم ."نایل تند گفت . ونوشیدنیش ر. ر.ی نزدیکترین میزی که کنارشون بود ،گذاشت.
"تو مطمئنی؟"
"من ...فکر میکنم .آره " نایل توی صدای موزیک داد زد . هری و لویی صحنه ی رقص رو ترک کردن .دستای همو گرفته بودن و توی جمعیت گم شدن. نایل نمیتونست واقعا تمرکز کنه که چیکار داره میکنه یا چه اتفاقی قراره بیفته. اون فکر نمیکنه بتونه درست حرف بزنه .زین اونو مثل ژله میکنه.اون نمیتونه فکر کردن در مورد اینکه زین چه حس خوبی به پشتش میده رو تموم کنه.
زین سرشو روی شونه ی نایل گذاشت. "خب.این چیز بدیه؟" اون با پوزخند گفت .نفساش گوش نایل رو قلقلک میداد و کل بدنش رو میلرزوند .دستاش،پاهاش،همه چیزش .
"من هنوز دارم تصمیم میگیرم " نایل همزمان با نفس کشیدنش گفت.
"خوبه " زین لبخند زد.

"باشه" زین لبخند زد.
آهنگ عوض شد و مردم به صحنه ی رقص نزدیک شدن .زین و نایل رو به هم نزدیک و نزدیکتر میکردن اونا یدفعه احساس کردن به یک نفر تبدیل شدن و به ارومی حرکت میکردن. نایل سعی کرد راجبش فکر نکنه . اگه اون به فکرکردن دربارهی خودشو زین به عنوان یه زوج شروع به فکر کردن کنه ،احتمالا نتونه اونو متوقف کنه.

_______________________

بالاخره نایل یه حرکتی کرد!!!!!..........

احتمالا تا اخر هفته دو قسمت همزمان پست کنم .که یکیش صدر در صد خصوصیه!! اگه پیج رو فالو نکردید اینکار رو زودتر انجام بدید.

خب نظر یادتو نره...دوستتون دارم...

راستی یه فن فیک لری به پیج اضفه شده...حتما چکش کنید!

Vote/comment/follow/share...tnx!!

Sara:D

+1


Urban Ink(persian translation)(ziall)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora