نایل از محل سکونت جدیدش راضي بود .
اون از طوري که خونه بویِ دیوارای تازه و خشک شده میداد و رنگ ونقشهیِ نو ساخت داشت خوشش میومد .نایل از اینکه ساعت ها و ساعت ها با پدرش فاصله داشت خوشحال بود؛ کسی که، از سه سال پیش و زمانی که زین خبرارو لو داد و اون(پدرش) یوربن اینک رو برای همیشه بست، باهاش حرف نزده بود.
خونهي جدید یه شروعِ تازه بود؛ دور از یوربناینک و هرچیزي که بهش مربوطه. اگه فقط نایل میتونست پولِ لیزرِ از بین برندهي تتو رو بده، شاید اون موقع همهچیز رو راجع به یوربناینک فراموش میکرد. اما تتو ها دائمی ان!.
چه نایل بخواد و چه نه، یوربن اینک یه اثر فیزیکی و احساسی روش باقی گذاشته.
" نایل، زود باش، بیا بریم قهوهساز بخریم، قدیمیه توي کامیون اسباب کشی شکست." لیام درحال پوشیدن کت و کفشش کنار در ورودیه. یا شایدهم نایل باید الان 'پرستار پین' صداش بزنه؛ لیام چندماه پیش فارغالتحصیل شد و در حال حاضر تويِ بیمارستاني که چند بلوک با خونه فاصله داره، دورهي پرستاریشو میگذرونه.در طرف دیگه نایل بیکاره و با پس نداز هاش و کمک لیام زندگي میکنه .
" آره ، باشه " نایل قبول میکنه، سمت در میره و کفشش رو میپوشه" ولي تا وقتي بیرونیم باید دنبال یه کار بدردبخورهم باشیم. اگه یه کار پیدا نکنم به زودي ورشکست میشم و هیچ شانسي واسه یه آیندهي خوب ندارم. "
"به نظر ایدهي خوبي میاد ." لیام موافقت کرد.
هردوتاشون سوار ماشین شدن و سمت فروشگاه وسایل خونگي که اسمش ' Beth's bath , bed and more ' بود, رفتن .
اونا راهروهارو بالا و پایین ميرفتن و دنبال این بودن که کدوم قهوهساز رو بیشتر دوست دارن.
نایل حواسش درست جمع نبود، فروشگاه خیلي بزرگ بود و به یه دلایلي یه احساسي توی دلش حس میکرد که باعث ناراحتی و استرسش شده بود.
یه دفعه یکي از کارکنايِ فروشگاه از کنار قفسه ها رد میشه. نایل یخ میزنه , اون کارمند پیرهن سفید و شلوار مشکي پوشیده ، با پیشبند سفیدي که همهي کارکنا
میپوشن ولي چیزی باعث میشه اون شخص خیلی به چشم نایل بیاد .
پوستِ اون نسبتا تیره اس , بازوها و دستاش تتو شده ان و موهاش روبه بالا حالت داده شده. ."نایل؟"
لیام صدا میزنه:" الو؟ "
سر نایل برمیگرده به سمت لیام:" چیه؟ "" داشتم برای یه دقیقه میپرسیدم از این قهوهساز خوشت میاد یا نه ، حالت خوبه؟ "
نایل به لیام جواب نمیده و از راهرو بیرون میاد وپایین راهرو رو نگاه میکنه ، جایي که اون کارکن رفت ، اما کاملا خاليه. قلب نایل میریزه!
لیام دنبال نایل میاد و دستش رو روي شونهي دوستش میزاره و نایل رو از اون حالت در میاره " نایل؟ چه مرگت شده؟" .
YOU ARE READING
Urban Ink(persian translation)(ziall)
Fanfictionنایل از همسایش زین مالیک متنفره. و کل بدنش پر از تتوست وبیشتر از هرکسی که نایل میشناسه سیگار میکشه و اونا بیشتر وقتشونوسرهم داد میزنن. تا اینکه به خاطر یه سری اتفاقات نایل عاشق زین میشه و....