صبح روز بعد نایل توی بازوهایی کشیده و برنزه بیدار میشه که خیلی گرم و خوبن. باورش نمیشه که زین بهشون یه فرصت دیگه داده. اخرین بار اصلا خوب تموم نشد و دادن این فرصت ، برا جفتشون قدم بزرگیه. اون به خودش میخنده و سینه ی زین رو بیشتر در آغوش میکشه و کنار دستیشو بیدار میکنه.چشمای زین به ارومی و زیبایی باز میشن، تیله های طلاییش به مرور به نور اتاق، که روی پوست زیبای نایل بازتاب میشه، عادت می کنن. زین لبخند میزنه"صبح بخیر"
نایل میگه "سلام" یکمی بیش از حد برای پنهان کردن شادیش،خوشحاله.
وقتی که زین به پشتش میچرخه و دستاشو دور گردن نایل قلاب میکنه، میگه "خوشحالم که یه بار دیگه داریم اینو انجام میدیم"
"منم همین طور،خیلی خیلی خوشالم"
همه چیز برای نایل دوباره احساس خوبی داره. بعد از سه سال مبارزه و پشیمونی و گیجی، بالاخره حل شد. زین داره دوباره توی خونه ی بقلی زندگی میکنه، این دفعه نایل هیچی رو خراب نمیکنه. چون باباش نیست که همه چیو از بین ببره. باباش خیلی ازش دوره و نایل ازاده و میتونه هرجا و هرجور که دوس داره با زین باشه، بدون نگرانی.
نایل میگه "یه سوال دارم"
"خب،چیه؟"
"درباره ی سالن تتوت؟"
زین سرشو تکون میده"خوب"
"فقط چیزه..."بنظر میرسه که نایل نمیتونه کلمات رو پیدا کنه" سخته که تو رو یه جایی به جز "یوربن اینک" تصور کنم،میدونی؟چجوری...بهش عادت کردی؟"
زین میخنده " خب اگه متوجه شده باشی نی، ساختمونش درس شبیه اونجاس. مدلش، نقش و ساخت کف ساختمون. منظورم اینه که، یه شب اونجا نشسته بودم و رسیدها رو زیرو رو و به این فکر میکردم که چطور قراره از پسش بربیام . و قسم میخورم اونجا تصورت کردم، درست کنار خودم عددهارو حساب میکردی و میفهمیدی که چطوری قراره همه چیز خوب پیش بره.
نایل از فک کردن بهش داغ میشه و از دهنش در میره"میتونم حالا کمکت کنم."
"چی؟"
"من میتونم حالا توی "لاست اند فوند تتو" کمکت کنم، منظورم اینه ما دوتایی "یوربن اینک" رو درست کردیم و راه انداختیم. پس چرا روی سالنت پیاده اش نکنیم؟" نایل بشدت درباره ی موضوع جدیه.
زین مخالفت میکنه"این فرق داره. این یکی جایی نیست که از کار افتاده، ساختمون جدیدی بود که بازش کردم. از وقتی که شروع کردم از کار افتاد"
"اوه!" نایل متوجه نشده بود که زین قراره دومین سالن تتوشو از دست بده.
"اشکالی نداره" زین شونه بالا منیدازه" برای یه مدتی خوب بود، باعث میشد احساس کنم که خونه ام. اما الان بدهی داره کمرمو میشکنه"
"نایل میپرسه" مشتری هات زیاد نیستن؟
"نه" زین غمگین بنظر میرسه" نه خیلی"
"خب، "یوربن اینک" کلی مشتری داشت. اینقدر دور نیستیم،منظورم اینه که، همشون میتونن بیان اینجا"
زین میخنده و صداش تلخ به گوش میاد" چرا باید سوار ماشین شن و بیان جایی که نمیشناسنش"
نایل میگه "اسمشو عوض کن".
"چی؟"
"اسمشو برگردون به "یوربن اینک" و من تو مدیریتش بهت کمک میکنم"
""یوربن اینک" رو دوباره به زندگی برگردونیم؟"
"معلومه که اره" نایل میگه" تلاشمونو میکنیم"
---------------------------------------------------
کلمه "یوربن اینک" برای نایل معنیای زیادی داره. اینا چیزایی ان که با شنیدنش یادشون می افته.
زین.مالیک.تتو.لوییس.هری.صندلی های قرمز.سیگار.گرافیتی.پول.چالش.خونه.ارامش.پذیرش.خلاقیت.یادگرفتن.زین.مالیک.چشمای طلایی.موهای پر کلاغی.زین.مالیک.شادی.عشق.
نایل فک میکنه که هیچوقت دو کلمه تونسته باشن انقدر شادش کنن.
---------------------------------------------------
اگر مایل روشناییه، پس زین تاریکیه. و اگه "یوربن اینک" خونه باشه پس جاییه که جفتشون بهش تعلق دارن. خونه.
_________________
اگه میخواین قسمت اخر رو فردا بذارم زیاد کامنت بذارین!
از من گفتن بود☺☺
YOU ARE READING
Urban Ink(persian translation)(ziall)
Fanfictionنایل از همسایش زین مالیک متنفره. و کل بدنش پر از تتوست وبیشتر از هرکسی که نایل میشناسه سیگار میکشه و اونا بیشتر وقتشونوسرهم داد میزنن. تا اینکه به خاطر یه سری اتفاقات نایل عاشق زین میشه و....