Sixteen [Attempts at a Solution]

1.2K 165 51
                                    

نایل یه خورده احساس سردرگمی میکرد وقتی که شب،تنها ، روی تخت دراز کشیده بود . یادش نمیاد کجا راه رو اشتباه رفته. اون همیشه بچه ی خوبی بود. اون به پدرش اجازه داد تا اونو کنترل کنه و وارد تجارت کنه. نایل هیچوقت هیچ کدوم از اینارو نمیخواست. نمیتونست بفهمه که چطوری پدرش ازش اینقدر متنفره بعد از این همه مدت. و واقعا چرا؟ چرا اقای هوران این کار رو کرد؟ به خاطر زین بود؟ یا به خاطر تتویی که کرده بود؟ نایل متوجه نمیشد.

انگشت هاش روی بخیه ی روی سرش بود و اون سرشوتکون داد و وقتی که اشک داشت چشم هاش رو پر میکرد. اون هیچ وقت فکرشم نمیکرد پدرش تا این حد ازش متنفر باشه.

"نایل؟"

حتما زین وارد خونه ی نایل شده ،چون نایل صدای قدم هایی رو شنید که داره به طرف طبقه ی بالا میاد و وارد اتاقش میشه . اما نایل نگاه نکرد .اون فقط دراز کشید و چشم هاش رو بست و گذاشت که اشک ها شکل بگیره و احساسات دوباره بهش ضربه بزنه.

"نایل. عزیزم؟" زین خیلی اروم گفت و کنار اون پسر بلوند نشست.

"برو گمشو " نایل زمزمه کرد.

"نه. راه نداره" زین سرش رو تکون داد. " تو نمیتونی منو مجبور کنی برم"

نایل بیشتر گریه کرد " من فقط بیشتر از این نمیتونم تحمل کنم و ما تازه یوربن اینک رو راه انداختیم و حالا همه چیز تموم شد."

" نایل. اشکالی نداره. ما یه راه حلی پیدا میکنیم. اروم باش، زود بتش، بیا اروم باشیم" زین خودشو بلند کرد و کنار نایل توی تخت قرار داد و اروم کمرش رو مالید. "به من نگاه کن"

نایل به اونطرف چرخید و به زین نگاه کرد "چیه؟"

" ما یه راه حلی پیدا میکنیم . نمیذاریم جایی که به ما تعلق داره....اینجوری از دستمون بره. من نمیذارم این اتفاق بیفته. ما با پدرت صحبت میکنیم . بهش ثابت میکنیم که اونقدر ها هم که اون فکر میکنه من اشغال نیستم "

نایل سرش رو تکون داد و صورتش رو پاک کرد.

" حالا،بگو چی کار کنیم تا حالت خوب شه؟" زین پوزخند زد و نایل رو بیشتر به خودش نزدیک کرد. " چطوره که بریم با هم ....یه دوش بگیریم؟"

چشمهای نایل بزرگ شد و خجالت کشید " منظورت اینه که ، امم،باهم؟"

"اره همین منظورم بود ولی خب ، هر چی که تو بخوای" زین گفت "زود باش ،بیا بریم"

نایل مردد بود ولی از جاش بلند شد. اونها به سمت حمام رفتن و اب رو باز کردن . زین خیلی با دقت نایل رو زیر نظر داشت. بعدش زین از جاش بلند شد و تصمیم گرفت که الان وقت مناسبیه تا نایل حواس نایل رو از همه چیز پرت کنه. پس وقتی که اونها اونجا وایساده بودن و منتظر بودن دمای اب نرمال بشه ،زین تی شرتش رو دراورد . نایل بیشتر خجالت کشید و به زمین نگاه کرد این با اون شبی که رفتن کلاب، متفاوت بود و بعدش، زین ذکمه ی اون جین تنگش رو باز کرد و زیپش رو کشید پایین الان نایل کاملا قرمزه اما نمیتونه جلوی خودشو بگیره تا به بدن تتو شدهی زین و اون خط وی عالیش نگاه نکنه.خیلی اروم ،زین شلوارش رو درمیاره و تنها توی باکسرش باقی میمونه و نایل دیگه نمیتونه جلوی خودشو بگیره و به زین خیره نشه.

Urban Ink(persian translation)(ziall)Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin