نایل یه خورده احساس سردرگمی میکرد وقتی که شب،تنها ، روی تخت دراز کشیده بود . یادش نمیاد کجا راه رو اشتباه رفته. اون همیشه بچه ی خوبی بود. اون به پدرش اجازه داد تا اونو کنترل کنه و وارد تجارت کنه. نایل هیچوقت هیچ کدوم از اینارو نمیخواست. نمیتونست بفهمه که چطوری پدرش ازش اینقدر متنفره بعد از این همه مدت. و واقعا چرا؟ چرا اقای هوران این کار رو کرد؟ به خاطر زین بود؟ یا به خاطر تتویی که کرده بود؟ نایل متوجه نمیشد.
انگشت هاش روی بخیه ی روی سرش بود و اون سرشوتکون داد و وقتی که اشک داشت چشم هاش رو پر میکرد. اون هیچ وقت فکرشم نمیکرد پدرش تا این حد ازش متنفر باشه.
"نایل؟"
حتما زین وارد خونه ی نایل شده ،چون نایل صدای قدم هایی رو شنید که داره به طرف طبقه ی بالا میاد و وارد اتاقش میشه . اما نایل نگاه نکرد .اون فقط دراز کشید و چشم هاش رو بست و گذاشت که اشک ها شکل بگیره و احساسات دوباره بهش ضربه بزنه.
"نایل. عزیزم؟" زین خیلی اروم گفت و کنار اون پسر بلوند نشست.
"برو گمشو " نایل زمزمه کرد.
"نه. راه نداره" زین سرش رو تکون داد. " تو نمیتونی منو مجبور کنی برم"
نایل بیشتر گریه کرد " من فقط بیشتر از این نمیتونم تحمل کنم و ما تازه یوربن اینک رو راه انداختیم و حالا همه چیز تموم شد."
" نایل. اشکالی نداره. ما یه راه حلی پیدا میکنیم. اروم باش، زود بتش، بیا اروم باشیم" زین خودشو بلند کرد و کنار نایل توی تخت قرار داد و اروم کمرش رو مالید. "به من نگاه کن"
نایل به اونطرف چرخید و به زین نگاه کرد "چیه؟"
" ما یه راه حلی پیدا میکنیم . نمیذاریم جایی که به ما تعلق داره....اینجوری از دستمون بره. من نمیذارم این اتفاق بیفته. ما با پدرت صحبت میکنیم . بهش ثابت میکنیم که اونقدر ها هم که اون فکر میکنه من اشغال نیستم "
نایل سرش رو تکون داد و صورتش رو پاک کرد.
" حالا،بگو چی کار کنیم تا حالت خوب شه؟" زین پوزخند زد و نایل رو بیشتر به خودش نزدیک کرد. " چطوره که بریم با هم ....یه دوش بگیریم؟"
چشمهای نایل بزرگ شد و خجالت کشید " منظورت اینه که ، امم،باهم؟"
"اره همین منظورم بود ولی خب ، هر چی که تو بخوای" زین گفت "زود باش ،بیا بریم"
نایل مردد بود ولی از جاش بلند شد. اونها به سمت حمام رفتن و اب رو باز کردن . زین خیلی با دقت نایل رو زیر نظر داشت. بعدش زین از جاش بلند شد و تصمیم گرفت که الان وقت مناسبیه تا نایل حواس نایل رو از همه چیز پرت کنه. پس وقتی که اونها اونجا وایساده بودن و منتظر بودن دمای اب نرمال بشه ،زین تی شرتش رو دراورد . نایل بیشتر خجالت کشید و به زمین نگاه کرد این با اون شبی که رفتن کلاب، متفاوت بود و بعدش، زین ذکمه ی اون جین تنگش رو باز کرد و زیپش رو کشید پایین الان نایل کاملا قرمزه اما نمیتونه جلوی خودشو بگیره تا به بدن تتو شدهی زین و اون خط وی عالیش نگاه نکنه.خیلی اروم ،زین شلوارش رو درمیاره و تنها توی باکسرش باقی میمونه و نایل دیگه نمیتونه جلوی خودشو بگیره و به زین خیره نشه.
ŞİMDİ OKUDUĞUN
Urban Ink(persian translation)(ziall)
Hayran Kurguنایل از همسایش زین مالیک متنفره. و کل بدنش پر از تتوست وبیشتر از هرکسی که نایل میشناسه سیگار میکشه و اونا بیشتر وقتشونوسرهم داد میزنن. تا اینکه به خاطر یه سری اتفاقات نایل عاشق زین میشه و....