آخر شب وقتی لیام و نایل تلو تلو میخورن داخل محل سکونتشون، جفتشون مستن. نایل هزاران باراحساس بهتری نسبت به وقتی که توی مغازه ی لوازم خانگی بود، داره و لیام داره به این مسئله که سقف روی زمینه میخنده! نایل میخواد بره بالا و پخش شه روی تختش وقتی صدای آزار دهنده ی موزیک و بیس داخل هوا جریان پیدا میکنه. ناراحت کننده اس و صدا میده و باعث میشه جفت آدمای مست حالت تهوع بگیرن. نایل یه مقدار در مورد موسیقی فکر میکنه و متوجه میشه از خونه ی بقلی میاد. باعث میشه به محل سکونت قبلیش و زین و موسیقی که موجب میشد مدام دعوا کنن اما سرآخر عاشق هم بشن، فکر کنه.
بنا به دلایلی نایل از خونه اش به سمت خونه ی بقلی تلو تلو میخوره. خاطرات درون سرش موج میزنن و اون بوی چیز غیر مجازی رو از خونه بقلی استشمام میکنه. عملا(همه چیز در مورد موقعیت) فریاد میزنه زین. دود و دم. موسیقی بلند. نایل ناگهان میدونه که زین اینجاس. هرچقدرم احمقانه بنظر بیاد، نایل حس میکنه که حضور زین رو احساس میکنه.
نایل مست میره سمت ایوان خونه ی بقلی و محکم و سخت در میزنه. سر و قلبش محکم میتپن و نایل فقط میخواد زین رو ببینه. فقط میخواد که لباشو دوباره حس کنه. میخواد نگهش داره. میخواد که زین تتوشو ببوسه. میخواد که زین برگرده، برای همیشه.
بخاطر اینکه، بیاین راجب بهش صادق باشیم، سه سال لعنتی گذشته و نایل هنوز به زین چسبیده. مست کردن باعث نشده احساساتش کمتر بشن، فقط باعث پررنگ تر شدنش شده و نایل حس میکنه که اگه زین رو همین الان نداشته باشه، میزنه زیر گریه.
ناگهان احساس سرگیجه میکنه و روی ایوان میفته روی زانوهاش. سعی میکنه با حقیقت روبه رو شه. زین اینجا نیست. زین یه پارتی قدیمی مثل گذشته راه ننداخته. نایل، روی ایوان خونه ی یه غریبه تنهاست. اما نایل واقعا نمیتونه کاری در موردش انجام بده، بخاطر اینکه همونجا، تو فکر یه مرد با چشمهای طلایی، بیهوش میشه.
----------------------------------
صبح رزو بعد وقتی لیام بیدار میشه، خونه خالیه. نایل نیست. قلبش شروع به تپیدن میکنه و اون خیلی سخت سعی میکنه اتفاقات دیشب رو بخاطر بیاره. چرا نایل رو مجبور کرد مست کنه؟ آره، یه نایل مست معمولا نایل خوشحالیه اما لیام احساس یه دوست بد رو داره. احساس میکنه کار اشتباهی انجام داده. دوباره اطراف خونه راه میره، و بعد از فهمیدن اینکه نایل قطعا اونجا نیست، میدوه سمت ماشین، سردردشو بیخیال میشه وبرمیگرده سمت بار.
--------------------------------
نایل توی تختی بیدار میشه که مال خودش نیست.
سرش میتپه و سردردش اینقدر شدیده که میترسه بالا بیاره.
صدایی که به صورت عجیب و غریبی آشناس از سمت دیگه ی اتاق بلند میشه:" هوران، فکر میکردم بهتر از این میتونی الکلتو مدیریت کنی!"
ESTÁS LEYENDO
Urban Ink(persian translation)(ziall)
Fanficنایل از همسایش زین مالیک متنفره. و کل بدنش پر از تتوست وبیشتر از هرکسی که نایل میشناسه سیگار میکشه و اونا بیشتر وقتشونوسرهم داد میزنن. تا اینکه به خاطر یه سری اتفاقات نایل عاشق زین میشه و....