داستان ازنگاه لوییاین چی بود؟
من الان چی خوندم؟
بارها و بارها اون نوشته رو خوندم تا جایی که تک تک کلمه هاش برام بی معنی شدن....یعنی چی....؟
زیر اون تیتر یه همچین چیزی نوشته شده بود:
"زین جواد مالیک،بیست و دو ساله،اهل بردفورد که به گروگان گیری متهم است،در روز بیست و پنجم آگوست دختر جوان شانزده ساله ای به نام تالیا مک کیت سادلر به گروگان گرفته است.پلیس در حال حاضر به دستگیری این شخص نزدیک شده است ولی از شما شهروندان عزیز درخواست میکنیم که در صورت مشاهده یکی ازین افراد به پلیس خبر بدهید"
این متن رو با دو تا عکس زیرش چاپ کرده بودن....یکی از عکسا دقیقا خود تالیا بود...ولی اون یکی یه فرقای کوچیکی با زین داشت ولی بازم اونقدری شبیهش بود که اگه کسی ببینتش ، بشناستش.حتما عکس زین چهره نگاری شده بود.
اگه عکس تالیا و زین نبود و اتفاقای یک ساعت پیش نیوفتاده بود من حتما یه جوری خودمو خر میکردم که زینی که برای من کار میکرد ، زین گروگان گیر نیست ولی الان....
الان همه چی داره باهم جور در میاد....اینکه چرا زین پشت تلفن گفت من دوست دختر ندارم...یا اینکه چرا وقتی به تالیا گفتم دوست پسرت ، اونطوری با تعجب نگاهم کرد....پس معلوم شد چرا وقتی زین رو تهدید کردم که به پلیس زنگ میزنم ترسید....
اره....همه چی جور شد....تالیا دوست دختر زین نیست.....همون دختر بدبختیه که زین اونو گروگان گرفته....
از پشت میزم پریدم و کت جینمو از رو چوب لباسی برداشتم و روزنامه رو توی دستم لوله کردم و با دو از دفترم خارج شدم....طوری که منشیم از طرز بیرون اومدن من ترسید....
حتما میپرسید کجا دارم میرم؟
من یه شهروند مطیع قانونم....
مگه خودشون نگفته بودن اگه میشناسیمشون خبر بدیم؟
خب معلوم نشد کجا دارم میرم؟
تابلوئه دیگه.....
اداره پلیس....
داستان از نگاه زین
(پیشنهاد میکنم که حتمااااا ازینجای داستان تاآخر torn رو از one direction گوش کنین....عاالیه:'( )تموم راه برگشتو چیزی نگفتم....اولش از دست تالیا عصبانی بودم که چرا فرار کرد ولی حس های وحشتناکی از جمله ترس که بعدش برام بوجود اومد، جایی برای ترس نذاشت.
تالیا هم ساکت بود.گریه نمیکرد ولی پیدا بود که بغض داره.من ماشینو جلوی خونه پارک کردم و رفتم تو...
نایل رو کاناپه نشسته بود و خیلی نگران به نظر میرسید.شاید بخاطر اینکه چیزی بهش نگفتم و فقط مثل دیوونه ها از خونه رفتم بیرون . شایدم دلیل دیگه ای داره...
YOU ARE READING
my dark angel 2
Fanfictionاین داستان ادامه همون my dark angel توی پیج diba_1d هست که مجبور شدم اینجا بزارم