داستان از نگاه جين:-جين تو جلو تر برو تا مايكل وسايلا رو بياره.
من سرمو تكون دادم و در حالي كه نمي تونستم تعادلمو حفظ كنم از ماشين پياده شدم.
چشماي آقاي استايلز با ديدنم گرد شد. البته حقم داشت.من همينطوريش خيلي خوشگل نيستم...چه برسه چشمام دوتا كاسه ي خون قرمز رنگ باشه و موهام مثل فشفشه از سرم بيرون زده باشه. من هميشه توي ماشين حالم بد مي شد و اينبار هم بدنم استثنايي قائل نشد.
مايكل مجبور شد بخاطر من ٣ بار ماشين رو نگه داره و غرغراي اقاي استايلز در طول راه سر اون بيچاره حسابي خستش كرده بود.
لنگان لنگان به طرف ويلا رفتم. راستش اگه مي دونستم منظورش از مسافرت اومدن به يه خونه ي جنگليه مجلله ترجيح مي دادم روي كاناپه بشينم و هم زمان با ديدن فيلم هاي داغون آدام پاپ كرن بخورم.
اونجا هيچ باديگارد گنده اي نبود كه در رو برام باز كنه ولي بعد از ٥ دقيقه مايكل مثل يه شواليه با موهاي قرمز به كمكم اومد.
*******
بعد از يه خواب ٢ ساعته چشمام بالاخره رنگ خودشون رو به دست آوردن و من رفتم طبقه ي پايين تا ببينم چقدر به تميز كاري احتياج داره.
وقتي وارد آشپز خونه شدم تقريباً نفسم بريد.اونجا به قدري كثيف بود كه فكر كنم زير ظرفشويي ها محل زندگي كلي خانواده ي موش و سوسك بود. پس اول از همه شروع كردم به تميز كردن اونجا، چند وقته اينجا خالي بوده؟
- واسه ي شام مي خواي چيكار كني؟
از ترس يه جيغ كوچيك زدم و برگشتم به رئيسم نگاه كردم كه با خونسردي داشت آشپز خونه رو زير نظر مي گرفت.
-شام؟ من؟
-مگه به جز من و تو كس ديگه اي اينجاست؟
-نه.
-خب؟
-ولي آخه....من نمي تونم آقا.
-منظورت چيه؟
-من فكر مي كردم شما ينفر رو اينجا داريد....من بلد نيستم آشپزي كنم.
آقاي استايلز با جمله ي آخر خنديد و گفت:
-اوه فكر كنم بايد از روي قهوه ات اينو مي فهميدم.
سرخ شدم و سرمو انداختم پايين.
-مهم نيست يه چيزي درست كن، اونقدرا هم كار سختي نيست حتي منم آشپزي بلدم.
-جدي شما آشپزي مي كنيد؟
-الان ديگه نه.
با گفتن اين جملش لبشو گاز گرفت و يكم اخم كرد.
-شايد يه روزي برات يه چيزي درست كردم.
با گفتن اين جمله از اتاق بيرون رفت و به من مهلت نشون دادن عكس العمل از خودمو نداد.
من موندم با چشمايي كه گردن و يه آشپز خونه ي بو گندو و شامي كه بايد درست مي شد.
سريع به سمت موبايلم شيرجه رفتم و شماره ي مامانم رو گرفتم.
..............
سلام! ^_____^بچه ها من واقعاً معذرت مي خوام كه انقدر دير آپ مي كنم ولي از وقتي واتپد فيلتر شده من به زور مي تونم بيام توش.
مرسي كه واسش وقت مي زاريد و مي خونيدش❤️
و البته راي مي ديد!❤️❤️نظر؟ :) انتقاد؟ :) پيشنهاد؟ :)
ESTÁS LEYENDO
Feeble
Fanficهيچوقت فكر نمي كرد يك روزي اين شكلي مي شه.... هيچوقت فكر نمي كرد اينطوري تموم بشه. اصلاً تموم شده بود؟! نه اين ضعف لعنتي هيچوقت تمومي نداره....