با مرگ رو در رو شده ام
ثانیه های اخر است
تمام زندگی ام را پیش چشمانم میبینم
به او که میرسم
آرام میگویم صبر کن
بگذار بیشتر ببینمش
مرگ میخندد
با تمسخر میگوید
تو چه قدر بدبختی و احمق
او تورا نمیخواهد و تو هنوز دوستش داری
وقت تمام است.....
YOU ARE READING
فصل پروانگی
Randomتوی این کتاب نوشته ها و تقریبا میشه گفت شعر ها و دکلمه هایی که قرار بوده چاپ بشه رو میذارم. دلیل اینکه دیگه قرار نیست چاپ بشه اینه که خانواده ام نظر مثبت ندارن. پس منتظر نظرهاتون هستم چون این کتاب میشه گفت کامل شده است و هر روز شاید دو یا سه قسمت حا...
34
با مرگ رو در رو شده ام
ثانیه های اخر است
تمام زندگی ام را پیش چشمانم میبینم
به او که میرسم
آرام میگویم صبر کن
بگذار بیشتر ببینمش
مرگ میخندد
با تمسخر میگوید
تو چه قدر بدبختی و احمق
او تورا نمیخواهد و تو هنوز دوستش داری
وقت تمام است.....