به دلم افتاده
باید راهی بشوم
سمت و سو معلوم نیست
باید از شهر بروم
ترک این دیار کنم
به دلم افتاده
گل یاسی ببرم
شاخه نباتی شاید
بین بیراهه ی تردید و سکوت
باید آماده بشوم
کوله ام بر دوش
بیخیال فردا
سمت خورشید مقصد
به دلم افتاده
اول راه شب است
اخرش آفتاب
YOU ARE READING
فصل پروانگی
Randomتوی این کتاب نوشته ها و تقریبا میشه گفت شعر ها و دکلمه هایی که قرار بوده چاپ بشه رو میذارم. دلیل اینکه دیگه قرار نیست چاپ بشه اینه که خانواده ام نظر مثبت ندارن. پس منتظر نظرهاتون هستم چون این کتاب میشه گفت کامل شده است و هر روز شاید دو یا سه قسمت حا...
56
به دلم افتاده
باید راهی بشوم
سمت و سو معلوم نیست
باید از شهر بروم
ترک این دیار کنم
به دلم افتاده
گل یاسی ببرم
شاخه نباتی شاید
بین بیراهه ی تردید و سکوت
باید آماده بشوم
کوله ام بر دوش
بیخیال فردا
سمت خورشید مقصد
به دلم افتاده
اول راه شب است
اخرش آفتاب