56

20 4 8
                                    

به دلم افتاده
باید راهی بشوم
سمت و سو معلوم نیست
باید از شهر بروم
ترک این دیار کنم
به دلم افتاده
گل یاسی ببرم
شاخه نباتی شاید
بین بیراهه ی تردید و سکوت
باید آماده بشوم
کوله ام بر دوش
بیخیال فردا
سمت خورشید مقصد
به دلم افتاده
اول راه شب است
اخرش آفتاب

فصل پروانگیWhere stories live. Discover now