***خب یه ذره شیطونی تا تابستون کسی رو نکشته ;) چپتر قبل پاک شده دنبالش نگردین***
جاستین داشت آهنگ جدیدش رو تمرین میکرد. اون یه گیتاریست و خواننده ی معروف بود. اون فعلا تو تعطیلاتش بود. خونه ی دوست پسرش تو یکی از شهر های کوچیک بریتانیا. هیچ از بریتیش ها خوشش نمیومد ولی چیزی که اینجا داشت، هیچ جا نمیتونست داشته باشه...
اینجا آرامش داشت
البته این آرامش هر از گاهی از بین میرفت چون زین- اوه ببخشید، نگفتم، آآممم...زین همون دوست پسریه که جاستین تو خونه شه...البته جاستین فقط اونو داره و هیچ کس دیگه ای نیست...
با این فکرا، اون یه نوت رو اشتباهی زد. کلافه گیتار رو پرت کرد روی کاناپه و لم داد. اون حوصله ش سر رفته بود. میخواست بره بیرون. میدونست اینجا همه هم دیگه رو میشناسن و کاری با جاستین ندارن چون اون تقریبا یه ساله اینجا رفت و آمد داره و همه باهاش عکس و امضا دارن. بعضی وقتا کسایی که میان برای مسافرت و تعطیلات، جلوی اونو میگیرن. بعضیا هم که کلا نمی شناسنش!
"زین، زین بیا اینجا"
جاستین صدا زد. زین اومد پایین. خونه ی اون دو طبقه بود که طبقه ی بالا اتاقا و دستشویی بود. خونه ی بزرگی بود برای دو نفر و خیلی وقتا یه نفر. زین اومد و کنار جاستین نشست
"میدونی چی شده؟"
"چی؟"
جاستین پرسید و به زین خیره شد. زین لبخند زد. اون...اون فوق العاده بود!
"دوتا پسر جدید اومدن خونه ی بغلی. همسایه ی جدید"
"اوه نه من از چیزای جدید بدم میاد"
جاستین با چندش جواب داد و زین خندید
"اینقدر لوس نباش گربه ی بور"
"اونطوری صدام نکن"
زین زبونشو درآورد. جاستین خندید. اونا یه زوج فوق العاده بودن...آآآممم...البته به ظاهر
اگه الان زین میزد زیر گریه، جاستین میگفت زر زر نکنه...اگه جاستین زخمی میشد و همه جا رو خون میگرفت، زین میگفت از خونه ش بره بیرون چون الان همه جا رو کثیف میکنه...اگه جاستین رو میدزدیدن و میگفتن که چند میلیون دلار میخوان، زین بهشون می گفت میخواید کمکتون کنم بکشینش؟ یا اینکه اگه زین میخواست به هم بزنه...نه...اونموقع قضیه فرق میکرد. جاستین نمیتونه تحمل کنه کسی اونو از خودش برونه...یا کسی بهش بگه یکی بهتر از تو پیدا کرده م. البته که هیچ کس بهتر از جاستین نیست! ولی برای احتیاط میگم. اون نمیتونه قبول کنه روی زمین خاکی، بهتر از اون هست...خیلی بهتر
"ولی من دوست جدید میخوام...بعد از ظهر میرم خونه شون با یه پای هلو"
"اه بازم اون شیت!"
YOU ARE READING
just me, him & the moon ꗃ ziam.zustin ✓
Fanfiction"جایی که فقط من و ماهم، خدا هم اگه بخواد میتونه بیاد" #Ziam_Mayne