***دنبال آرامش بودم، پس یه پارت جدید نوشتم***
بزودی بهار با موهای بلند صورتیش و تاج های گُلش، سراسر شهر کوچیک و آروم رو فرا گرفت. پرنده هاش رو تو آسمون آبی رنگ رها کرد، ابرهاش رو به عقد هم درآورد تا بارون فرزندشون باشه، سبزه ها رو زنده کرد تا بوشون با بارون قاطی بشه و هرکس که نمیتونه متوجه شه، بفهمه که بهار اومده
اون اومده و سه ماه میمونه
موهای صورتی بهار اونقدر بلندن که سه ماه طول میکشه شونه شون کنه، تازه، اون تاج های جدیدی برای امسال میخواد!
وقتی زین از خونه بیرون اومد و بوی سبزه ها به مشامش خورد، یادش افتاد زمستون تموم شده. از پوشیدن ژاکتش پشیمون شد...ولی به هرحال به سمت کافه راه افتاد. الان سه چهار ماهی میشد زین و لیام باهم تو رابطه بودن، ولی...
رابطه شون راکد بود
هیچ کدوم سعی نمیکردن یه قدم به جلو بردارن، البته اگه قدمی هم بود!
معمولا بعد دوستی، طرفین همدیگه رو به خانواده هاشون معرفی میکنن...زین خانواده ای نداره
معمولا بعد معرفی به خانواده ها، طرفین تو خونه ی همدیگه زندگی میکنن...لیام نمیتونه مریلین رو تنها بذاره
و در آخر نامزدی و ازدواجه که معلوم نیست زین و لیام به اون مرحله خواهند رسید یا نه...لیام عاشق زینه؟ این عشقه؟ بزرگترین معضل زندگی انسانها...
بزرگترین معضل زندگی انسانها تشخیص دادنه. این که، فلان چیز خوب هست؟ یا اون چیز مؤدبانه ست؟ چیزی که دارم انجام میدم، نتیجه ی خوبی داره؟ البته، هیچ کس هرگز نمیتونه صد در صد مطمئن باشه
مهندسایی که کشتی تایتانیک رو درست کردن، صد در صد مطمئن بودن که سازه شون غرق نمیشه. و چی شد؟ اون شکافته شد و زیر هزاران فرسنگ آب یخ مُرد...و اونا صد در صد مطمئن بودن که چنین اتفاقی نمی افته. البته، این یه مثاله. هیتلر صد در صد مطمئن بود در جنگ جهانی دوم پیروز میشه، ولی آخرش دستاش کُشتنش
زین با همین افکار مسخره ش رسید به جلوی کافه. به شیشه هاش که تمیز بودن نگاه کرد. نئونی که به شکل "پین" دراومده بود چشمک میزد، یه نئون سفید شیری
مریلی داخل بود و مثل همیشه بیتساش رو گوشاش بودن و کتاب تو دستش بود. زین لبخند زد و وارد شد. با باز و بسته شدن در، زنگوله به صدا در اومد. لیام زود خم شد و با دیدن زین یه لبخند بزرگ زد. دوتا مشتری دیگه تو کافه بودن. اونا سفارشاتشون رو گرفته بودن. الان که هوا داره کم کم گرم میشه مردم بیشتر سفارشای نوشیدنی ها و دسر های سرد رو میدن
برای همین لیام داشت منو رو تنظیم میکرد. آهنگ "کال د مَن" از سلین دیان به آرومی از بلندگوها پخش میشد. این ارامش غلیظی رو به قلب زین سرازیر کرد...آرامشی که آغوش مادر داره
KAMU SEDANG MEMBACA
just me, him & the moon ꗃ ziam.zustin ✓
Fiksi Penggemar"جایی که فقط من و ماهم، خدا هم اگه بخواد میتونه بیاد" #Ziam_Mayne