~5~

1K 142 53
                                    

"زین زین زین زین"

یه نفر مدام در خونه ی زین رو میزد و صداش رو داد میزد. زین از خواب پرید. فریاد های "زین زین زین زین" ادامه داشتن. زین از جاش بلند شد و با یه چشم باز و ملحفه ی گره خوره به پاهاش از پله ها پایین اومد ولی دوتا پایین نیومده بود که پاش به ملحفه ش گیر کرد و تلپی از پله ها افتاد پایین. اوخی گفت و دوباره بلند شد. حالا ملحفه ش نصف بدنشو پوشونده بود. زین در رو باز کرد و بهش تکیه داد

"بله؟"

اون با یه چشم بازش پرسید و وقتی مریلین رو دید که درحال انفجار بود چشماشو باز کرد و دستش رو به صورتش کشید

"خدای من!"

مریلین خندید و خندید. وقتی زین اونطرف رو نگاه کرد، اون پسر اوف-نمیتونی-چشم-برداری رو دید...آآآممم...لیام. لیام دستشو با خنده بالا برد و گفت: "هی!"

"های!"

زین گفت و لبخند زد. مریلین که خنده ش رو برید، به سر و وضع زین نگاه کرد

"اومدیم دنبالت بریم برای خرید برای دکور...بهت احتیاج داریم"

"به من؟ چطور؟"

زین گیج پرسید و مریلی اونو هل داد داخل

"بپوش بریم"

اون لباشو غنچه کرد و گفت و خودش هم وارد شد

"زین مهمون نمیخوای؟ دوست پسرت کجاست؟"

مریلی پرسید و لیام هم اومد داخل. زین خندید

"خب...آآآممم...اون رفت...میدونی...یه جورایی من...آه ولش کن!"

"هی نکنه بیرونش کردی؟"

"چی؟ اوه بشینید"

زین گفت تو اتاقش. زود یه جین مشکی پاره برداشت و یه تاپ سفید. اون کت چرمی مشکیش رو هم برداشت. اونا رو پوشید و کمی فقط کمی با موهاش ور رفت. بعد ده دقیقه حاضر بود که نه دقیقه ش رو صرف درست کردن موهاش کرده بود. کفشای سفیدشم که پوشیده بود...درسته همه چی مرتبه. اون از اتاق بیرون رفت

"بریم بریم بررررییییییممممم"

"خیلی خب"

لیام آروم به مریلی گفت. مریلین عادی تر از لارا بود. اون امروز یه پیرهن نخی با آستینای بلند نارنجی پوشیده بود که روش عکس یه گربه ی آنتیک بود. شلوار کوتاه لی سفید پوشیده بود با یه کیف کوچیک با بند بلند به رنگ چشمای گربه که سبز-آبی بود. زین از فشن مریلین و لارا خیلی خوشش می اومد...

وقتی زین از فکر بیرون اومد، اونا تو ماشین مریلی بودن درحال رفتن به مرکز شهر و فروشگاه بزرگ

"اینجا رو خیلی دوست دارم. یه بار مامانبزرگ آوردم اینجا و گفت هرچی میخوای بردار. منم یه راکت راگبی برداشتم با کفشای غواصی"

just me, him & the moon ꗃ ziam.zustin ✓Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang