~33~

356 60 22
                                    

***راستش، این داستان خیلی طولانی شده، باید یه داروی آرامبخش دیگه برای خودم تجویز کنم ;) شما چی پیشنهاد میکنین؟***


"دختره ی- فکر کردی چی هستی؟ بتمن؟ فاکینگ سوپرمن؟"

"من سوپرمن میشناسم ولی فاکینگ سوپرمن نه!"

مریلین گفت و لارا هم سرشو تکون داد تا تائیدش کرده باشه. زین خنده ش رو قورت داد چون قیافه ی مریلین، لارا و نایل دیدنی بود. اونا تو بیمارستان بودن. با صدای زنگ تلفن بیدار شده بودن و حتی زین از دوتا پله افتاده بود، لیام هم بهش گفته بود چقدر دست و پا چلفتیه و کلی بهش خندیده بود، بعد، وقتی شنیدن مریلین تو بیمارستانه، لیام دیگه نفهمید زین تقریبا تلفن رو پرت کرد اونطرف پذیرایی، البته کاملا اتفاقی بود.

جای جالبش وقتی بود که زین به نایل زنگ زد. نایل چنان جیغی کشیده بود که زین گوشیش رو پرت کرد رو صندلی عقبی ماشین. البته لارا بخاطر این کارش از رو تختشون شوتش کرده بود پایین و الان نایل داشت ناله میکرد

"اینجا مگه بیمارستان نیست؟ چرا یکی نی بیاد ببینه پای من شکسته یا نه!"

نایل غرغر کرد. لیام دست به سینه به مریلین روی تخت نگاه کرد. خیلی بد داشت بهش نگاه میکرد. مریلین اونطرف رو نگاه کرد، چشماش همه جا رو گشت جز لیام

"مریلین، وای، مریلین! لعنتی من هنوزم باورم نمیشه! تو یه کله شق به تمام معنایی! روانی! آتشنشانی رو برا چی درست کردن؟ هر شهر یدونه، فقط یدونه مریلین داشت که همه چیزشون حل بود! دیگه به فاکینگ سوپرمن هم احتیاجی نبود!"

لیام تند تند حرف زد. لحنش ولی تند نبود. مریلین دهنشو باز کرد تا یادآوری کنه "فاکینگ سوپرمن" رو نمیشناسه ولی لیام "هاش" کرد

"الان میتونی راه بری؟" نایل پرسید. لیلین سرشو تکون داد که بله، "ولی من نمیتونم!" اون گفت. لارا یدونه زد تو سرش

"چقد تو احمقی آخه!"

"اوف! خودت که بدتر از منی!"

"نایل جیمز هود!"

"کی؟"

همه برگشتن به سمت لارا. اینبار مریلین یدونه به زور زد تو سر لارا

"دِ آخه دختر تو احمق تری که! هود؟ کلوم نیست که، نایله! هوران، هورن یا هر تلفظ مسخره ای که داره!"

اون گفت و نفسش رو فوت کرد. ملحفه ی روش رو کشید کنار و پرتش کرد اونطرف که افتاد رو سر زین. زین جیغ خفیفی کشید و بقیه تا تونستن بهش خندیدن. زین ملحفه رو برداشت و بعد اینکه گلوله کرد پرت کرد سمت لیام

"لعنتی این دومین باره امروز!"

"ببخشید- ب-بیب!"

لیام گفت و زین مثلا عصبانی رو محکم بغل کرد

just me, him & the moon ꗃ ziam.zustin ✓Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon