از دید بدبختی
کارت محکم تلفن رو کوبید سرجاشو داد زد:اون حرومزاده گذاشتتمون سرکار
جی رو به من با تاسف گفت:یعنی واقعا به عقلت نرسید وقتی گفت جادوگره مسخرت کرده؟!آخه جادوگر داریم؟!-اهههه زر نزنید دیگه..مگه گرگینه و خوناشام و شیپ شیفتر و هزار کوفت و زهرمار دیگه با عقل جور درمیاد که جادوگر نیاد؟
عصبی از در رفتم بیرون و محکم کوبیدمش بهم
دهنت سرویسه سلینا مالک,منو سر کار میرازی!با توجه به آشنا داشتن نیکوکار تو همه جا و مهمتر ازون نزدیک بودن مارتا به اون پیر عوضی که همه ظاهرا فک میکنن چقد مرد نازنینیه, ما تونستیم بفهمیم هیچ کسی به اسم دنیل مالک نه تنها تو لیست پرواز نیس, بلکه اصلا تو فلوریدا هم نیست و بدتر ازون اصلا همچین فردی اسمش تو ثبته احوال کشور نیست و این شده سوال میلیون دلاری که این مرتیکه کیه!
هرجور شده باید پیداش کنیم!
صدای داد و بیدا دکتر من رو به خودم اورد
مارتا با عجله اومد پیشم:وای تورو خدا بیا تو این دوباره وحشی شده
رفتم تو و دیدم وسایلا بهم ریختس
-این چه کاریه آخه دکتر؟
د:شکست خوردم میفهمی,اون عوضی هنوز منفجر نشده
-تو که قول دادی میشه
د:خودم میدونم چی قول دادم
کا:خب این یعنی چی؟
د:دیگه نباید وقت رو از دست بدیم.ما باید تا 3 روز دیگه بریم کانادا اونجا هم عملیات داریم, یادتون که نرفته اگه اینجا موفق نشیم تمام شهرتمون از بین میره آبرو ریزی میشه, بدتر ازون دیگه نمیتونم این موجودات کثیف رو شکار کنیم و اونا این فرصت رو دارن تا هر غلطی میخوان بکننجی:خب چه غلطی بکنیم!؟
دکتر رفت سمت مارتا و دستاشو گرفت:مارتای عزیزماوه..اون خیلی کمک لازمه..اون هیچوقت اسم کامل ما رو صدا نزده بود یا هیچوقت اینقد محترم نبود
د:ازت میخوام نه فقط بخاطر خودمون,بخاطر بچه ی ناز از دست رفتت از نیکوکار بخوای برامون تعدادی از محافظا و نیروهای خودشو بفرسته!
-که چی؟
د:حمله میکنیم بهشون,شبونه میریزیم خونشون با همه ی تجهیزات و البته نیروهای نیکوکارجی:این غیرممکنه, هرچقد ما زیاد باشیم نمیتونیم وقتی اونا همه باهمن بهشون حمله کنیم
دکتر سر جی داد زد:وقتی میگم میشه ینی میشه
همه ترسیدن و سرتکون دادن
مارتا با نیکوکار تماس گرفت و ازش خواست نیرو بفرسته اما اون گفت خودش میاد اینجا تا اوضاع رو ببینه و این افتضاحه..اون فوق العاده رو مخه'فردا'
سایمن با هلوکپتر شخصیش از سیاتل اومد به پاپیون و اومد پیش ما
طبق معمول توقع داشتم با مارتا برن اتاق خواب دنبال عشق و حالشون ولی اون وقتی رسید خیلی یجوری بودازمون خواست تا جمع شیم دورش
اون طبق معمول رئیس بازیش رفتار نمیکرد و این واقعا عجیب بود
اول صداش رو صاف کرد:این عملیات منتفیه
همه داد زدیم:چی؟!
س:من لیست رو نگاه کردم,تو این پک نوه ی من هم هست
YOU ARE READING
THE PACK (1d)
Werewolfما یه خانواده ی بزرگ و قوی هستیم و قراره بزرگتر و قوی تر شیم من این رو پیش بینی کردم