(not an update) 26-29 hint

147 7 2
                                    

شما واقعا گیج شدین
خیلی خب.
مرور میکنیم اتفاقاتی رو که بعد از مرخص شدن بریت افتاد.
در واقع من اون قسمتو حذف کردم. قسمت دید و بازدید و مرخص شدن بیمار از بیمارستان و اینارو.
این اتفاقات اواخر پاییز افتاد(تیر خوردنش و...)
و میپریم جلو! میریم به فوریه!(اواخر زمستون) جایی که بریت با سلنا تو یه مزون/مغازه ی لباس فروشی ان یا حتی میتونه اینجوری باشه که چن تا دیزاینر اومدن خونه شون.(که این مهم نیست)
دارن لباسیو برای بریت اماده میکنن که بلند و سفیده! (هر لباس بلند و سفیدی لباس عروسه؟میتونه هم باشه!)
متوجه میشیم بریت داره برای یه مراسم لباسشو اماده میکنه! معمولا ادم واسه جشنا و اینا خوشحاله ولی بریت ناراحته. پس یه چیزیش هست!
بعد میرسیم به روز بعد.ازون بالکن و استخر و حیاط پشتی میفهمیم بریت خونه ی مشترک پسراست که هر چند وقت یبار جم میشن توش! خب؟ بعد "موبایلششش" زنگ میخوره! گریچه ست! گریچه کیه؟ یه دیزاینر! که بریت حدس میزنه میخواد باهاش راجب مراسم حرف بزنه پسسس مراسم مربوط به یه دیزاینره!!! (عاخه چشای شیشه ایتون کوش؟! وا کنین اون چشای شیشه ای رووو! =| پس فرضیه ی عروسی اینجا رد میشه! )
به بالکن نگا میکنه! بالکنی ک به اتاق زین راه داره و یه دختر بلوند توش وایساده! اون دختر یه ربطی به زین پیدا کرده که تو اتاقشه پس! باز این قسمت از حرف هری مربوط به مسعله ی گریچه و مراسم میشه که کاملا واضحه:" خوشحالم که دعوت شدی. لیاقت بیشتر از اینارو داری و مطمعنم به همشون میرسی " خب ینی بریتو بخاطر یکار خوبی ک کرده دعوت کردن!! بریت واسه ایننن مراسم داشته لباسشو اماده میکرده!(فرضیه ی عروسی کاملا رد میشه! چون این مراسم فقط مربوط به بریته نه پسرا!)
بعد هری میگه زین خودش ناراحته و فلان و فلان! پس میفهمیم مودست خر یه بلایی سر رابطه ی بریتین(بریتنی+زین) اورده!
و اگر حرفای بریتو دوباره بخونین متوجه میشین به بریتنی یه چیزایی گفتن درباره ی مودست و بریتین(زین و بریت)یه کاری کردن ک مودست دوسش نداشته! زینو ازین جدا کرده(همون اتفاقی ک قرار بود بیفته!)ولی بریت میگه زین انقدراهم تحت کنترل نیست پس تا حدودی خودشم منو نمیخواسته! و بخاطر این عصبانیه.
فرداش بریت از خواب میپره میگه" فقط یه کابوس دیگه بود " این چن وقت کلا داره کابوس میبنه.
بعد یه فلش بک داریم به خاطرات اوایل زمستون. توی دسامبر قبل ازینکه به اصطلاح مودست مچشونو بگیره!
××پایان××
همش تو متن داستان بود! من فقط تکرارشون کردم-___- لطفا با دقت بخونید و همه ی اطلاعاتو مثل پازل کنار هم بزارید. من گیج کننده نمینویسم فقط نتیجه گیریو به عهده ی خودتون میزارم.❤
-Bta

Du hast das Ende der veröffentlichten Teile erreicht.

⏰ Letzte Aktualisierung: Aug 13, 2016 ⏰

Füge diese Geschichte zu deiner Bibliothek hinzu, um über neue Kapitel informiert zu werden!

Glassy EyesWo Geschichten leben. Entdecke jetzt