چند دیقه بعد اینکه سر میزش نشست فهمید که واقعا ارزششو داشت که خودشو توی هتل بی آبرو کنه . اون شخصیت عجیبی داشت و این میتونست تا مدت ها جس رو سرگرم کنه . جس عاشق این بود که راجب ادما بیشتر بدونه . شخصیت اونارو تحلیل کنه . این تنها سرگرمیش بود .
-هری . البته هرولد ادوارد استایلز ولی هری صدام میزنن .
همینکه جس نشست اینو گفت . جس خوشحال شد که خودش شروع کرده . این خیلی خوب بود .
-خب...اسم قشنگیه . ادمای اطرافت...یا هری صدات میزنن یا هرولد؟؟
هری کمی تعجب کرد که این واقعا اینقدر مهمه ؟؟؟و بعد گفت : و گاهی هم...البته فقط مامانم وقتی بچه بودم گاهی هزا صدام میزد .
-هزا قشنگه .
هری بیشتر تعجب کرد . ابروهاش بالاتر رفتن و گفت : یعنی...میخوای هزا صدام بزنی ؟؟
جس سرشو به نشونه جواب مثبت تکون داد .
-البته...هزا کوتاه و مختصره و ...به نظرم جالب تره . من عاشق اسمای کوتاهم . مث اسم خودم.
نمیخواست چیزی بگه ولی سکوت هری وادارش کرد تا اسمشو بگه .
-جس. البته اسمم جسمین نورا فردنبرخ هست.
-چیییییییییییی؟؟
چایی هری پرید گلوش . کمی سرفه کرد . جس زد زیر خنده . هری توی اون لحظه خیلی بامزه شده بود .
-هزا من اهل هلندم . به هلندی جای جاسمین میگن جسمین .ولی اگه تلفظ انگلیسیشو بخوای میشه جاسمین نورا وردنبرگ . اول فامیلیم با حرف v شروع میشه که ف تلفظ میشه و آخرش با حرف g که خ تلفظ میشه . چیزی که شما توی انگلیسی ندارین . متوجه شدی/؟
هری کمی خودشو بامزه تر کرد . اب دهنشو به سختی قورت داد و گفت : این خیلی سخته .اجازه هست که بگم...فاک؟؟
جس باز بلند خندید .خوشش میومد از اینکه هزا خیلی زود داشت صمیمی میشد .
-هزا تو منو جس صدا بزن . جاسمینو بخاطر شخصیت کارتونی والت دیزنی دوس ندارم .جس . همش سه حرفه . Jes
- این شد یه چیزی.
هری اینو گفت و بعد مانتیور لپ تاپشو بست و گذاشتش کنار . جس میخواست دقیقا بدونه اون چیکارست که اینقدر سرش توی کارشه ولی باید اروم پیش میرفت .
هزا یه فنجون چایی برای جس ریخت . گذاشتش جلوی جس و بعد گفت : خب...ام...میخوای...راجب اون شب ...حرف بزنیم؟؟
خیلی سختش بود که اینو از جس بخواد . دوس داشت بدونه چی اون شب اونقدر باعث شده بود جس به هم بریزه با این همه خجالت می کشید . جس کمی سکوت کرد . هزا پشیمون شد .میخواست حرفاشو برگردونه توی ذهنش قبل اینکه از توی دهنش خارج شن .
-با لو بحث کرده بودم .
جس میدونست اگه اون حرفارو توی دلش نگه داره حالش بدتر میشه . اون پنج سال پیش به حد کافی از رفتن تنها کسی که توی دنیا داشت شکسته بود . حالا دیگه نمیخواست این مسائل خاله زنکیو انقدر توی دلش جمع کنه که سنگین تر از رفتن اون شه . هری کمی خودشو جمع و جور کرد . میخواست بهترین رفتارو در مقابل حرفای جس داشته باشه .
-لو؟؟میخوای کمی ازش بگی؟؟
جس میخواست بگه . کمی از چاییش خورد .
-لوییس تاملینسون صاحب این هتل که باهاش دوستم .
هریو نگاه کرد و اضافه کرد : فقط دو تا دوست معمولی .
هزا پوزخندی زد و گفت : اوهوم . متوجهم .
-خب...اون...چیزی گفت که باعث شد...من برگردم به خاطراتی که دلم میخواد ازشون دور شم . دلم میخواد از بهترین خاطراتم دور شم چون پنج سال پیش اونا به تلخ ترین حالت ممکن تموم شدن .
نزاشت اشکاش بریزن . قبل اینکه هزا چیزی بگه خودش گفت : ولش کن . الان خیلی زوده که این حرفا رو بهت بگم . اون شب از لو خواستم بحثو عوض کنه ولی نکرد...و اخرش چیزی شد که دیدی . حالا از تو میخوام بحثو عوض کنی .
هری داشت دنبال کلماتی میگشت که به بهترین شکل به داد جس برسن . کمی سکوت .
-من اهل چشایرم .
جس خوشحال شد که هزا در زمینه عوض کردن بحث با استعداد تر از لوئه .
-تا حالا اونجا نرفتم .
-روستای هولمز چپل .
جس لبخندی زد و گفت : خب من متولد خرونینگن هستم . البته بریتیش ها بهش میگن گرونینگن . باز با g شروع میشه .
-واقعا چرا ؟؟ این از فرانسه هم سخت تره .
جس باز خندید . هزا دوست داشت . وقتی که جس میخندید رو دوست داشت . هری گفت : فک کنم خیلی مستقیم داریم آشنا میشیم .
-این بهتر از اینه که من به گذشته برگردم .
بعد اضافه کرد : خب هزا راجب شغلت بگو .
هزا لبخند زد . اون عاشق شغلش بود .
-من نویسندم .
**********
پ ن : امروز سوال خاصی ندارم که بگم . یعنی حتی وقت برای فکر کردن ندارم . خب...اینبار شما هر سوالی که دارین میتونین بپرسین و نظرتونو بگین
یه قسمتی از شعر فروغ هس که خیلی دوسش دارم و ناخوداگاه یادش افتادم :
من سردم است من سردم است و انگار هیچوقت گرم نخواهم شد
پ ن پ ن : اگه دسو داشتین این قسمت شعرو توی گوگل سرچ کنین و کاملشو بخونین

YOU ARE READING
JES
Romanceمن از لبخندت جا موندم اونجایی که صدای خندت پرکشید و رفت پیش ستاره ها من جا موندم من دیر نکردم تو منو میون کلی ادم غریبه جا گذاشتی و این ترسناک ترین چیزه که بفهمی پشت لبخند این ادما چه چیزی در انتظارته