Chapter 2

377 67 82
                                    

از خواب پرید . با اینکه هوای اتاق گرم نبود اما عرق کرده بود . موهاش خیس و پریشون شده بود .نمیخواست دوباره اون خوابو به یاد بیاره . سریع بلند شد و رفت توی حموم تا دوش آب سرد بگیره و رنگهای شرابی روی موهاشو بشوره . دیگه حوصله اون رنگارو هم نداشت . از وقتی اون رفته بود ، جس خیلی زود از همه چیز خسته می شد . شاید این یکی از دلایلی بود که توی هتل های مختلف زندگی میکرد .

همونطور که حولش تنش بود رفت سمت تلفن و وصلش کرد به پریز . گوشیشو هم روشن کرد . داشت موهای پرپشت سیاهشو با سشوار خشک میکرد که گوشیش زنگ خورد . شماره ناشناس بود . اول جواب نداد . باز به خشک کردن موهاش ادامه داد . قطع شد . ولی کمی بعد باز گوشیش زنگ خورد . فکر کرد شاید وکیلشه و میخواد راجب کار های کارخونه حرف بزنه . اون خیلی زود زود شمارشو عوض میکرد . بخاطر کارش گاهی مزاحم هایی از پرونده های مختلفش داشت . برای همین سشوارو خاموش کرد و جواب داد .

-الو؟؟

اما صدایی که شنید باعث شد پوفی بکشه و کمی کلافه به نظر برسه .

-سلام جس . لوییم .

لو خیلی خوشحال بود . مثل این بود که توی اون لحظه اسمش توی مسابقه شانس دراومده بود .

جس کمی سعی کرد خودشو شاد نشون بده .

-سلام لو . فکرشم نمیکردم به گوشیم زنگ بزنی .

لو خیلی سریع جواب داد .

-شمارتو از دفتر هتل پیدا کردم . گفتم شاید اومدی پایین شام بخوری .

جس میدونست اون داره دروغ میگه . خوشش نیومد. شاید هم دلش میخواست حرفیو که توی دل لو بود رو از زیر زبونش بیرون بکشه که گفت : خب...میتونستی از کارکنای هتل بپرسی . فک میکنم زودتر از پیدا کردن شمارم به نتیجه میرسیدی .

لویی هم خوشش نیومده بود . لو فک میکرد اگه لازم باشه چیزیو به کسی بگه میگه . گاهی دوس نداشت اطرافیانش حرفایی رو که خودش هم میدونست رو به روش بیارن . کمی رنگ شوق و ذوق توی صداش کمرنگ تر شد و گفت : جس اونا فقط دنبال یه چیزی میگردن تا پشت سرم حرف دربیارن . دلم نمیخواست فردا یکی بهم بگه که چرا داری با یکی از مشتریات لاس میزنی؟؟

جس بدنش مور مور شد . پشتش کمی لرزید . قبل اینکه جس چیزی بگه لو با دستپاچگی اضافه کرد : با اینکه اینطور نیست .

جس اروم گفت : اینطور نیس؟؟

لو با خجالت خندید . خجالتشو حتی از پشت تلفن هم نمیشد پنهان کرد .

-خب...شاید هم باشه...من کمی...خنگم .

جس خندید . اینبار واقعی تر از قبل .

-لو...تو کمی بیشتر از کمی...بامزه ای .

صدای خنده لویی رو شنید . اما اینبار از پشت تلفن نه . صدا شفاف تر از قبل از پشت در اتاقش میومد .

JESWhere stories live. Discover now