-خب دیگه فک میکنم وقتشه که اون لعنتیو بندازی دور .
هزا اینو گف و مث بچگیاش خندید . جس با لبخندی گف : باشه .دیگه سیگار نمیکشم.
و سیگار چهارمشو هم توی زیر سیگاری خاموش کرد . اونا یکی دیگه از نقاط مشترکشونو پیدا کرده بودن و اون عذاب وجدان بود . تموم مدتی که جس رفته بود تا صبحونه بخوره ، هری همونجا توی لابی هتل روی نزدیک ترین مبل به در ورودی هتل نشسته بود و داشت روزنامه میخوند . البته جس نتونست چیزی جز یه فنجون چایی و کمی دسر شکلاتی بخوره و بقیه وقتشو توی شهر ول چرخید و کمی گریه کرد .هری همه مدتو با خودش درگیر بود و داشت با وجدانش دست و پنجه نرم می کرد تا شاید اروم شه . دیقه به دیقه به این نتیجه میرسید که اون صبحونه لعنتی داره زیادی کش میاد . ساعت دو ظهر بالاخره جس برگشت و اولین چیزی که هری بهش گفت این بود : جس اگه ناراحتت کردم معذرت میخوام و...میشه شمارتو داشته باشم؟؟
اونا ناهارشونو باهم خوردن . بعد جس رفت و به رسپشنیست گف که هفته بعد میره .حالا اونا به قسمت شیرین ماجرا یعنی عصرونه رسیده بودن . هری به جس گف که خیلی نگرانش شده بود و از رسپشنیست خواس به جس زنگ بزنه ولی اون گوشیش خاموش بود .
-میدونی...من شمارتو از رسپشنیست نخواستم چون مطمئن بودم که اون قرار نیس شمارتو به من بده .
جس خوشحال شد و توی دلش گف این واقعا عالیه . یعنی عاقل بودن هری عالیه . اگه هری شماره جسو از رسپشنیست میخواس اون وقت به گوش لو میرسید .درسته این به لو ربط نداره ولی خب جس حوصله بحث نداشت .
-این یه هفته رو برنامه خاصی داری؟؟
جس همونطور که فنجون چاییشو روی میز میذاشت گف : نه طبق معمول بیکاری . شاید بعد این یه هفته برم هلند پیش مامانم چون هم خیلی وقته ندیدمش هم اینکه فک نمیکنم به این زودی بتونم یه هتل خوب پیدا کنم .
هری دستشو توی موهاش کرد و گف : خب...میتونیم برا این یه هفته برنامه بریزیم . هوم؟؟
گفتن این حرف برا هزا خیلی سخت بود چون هر لحظه میترسید چیز اشتباهی بگه .
-پیشنهاد خوبیه هزا .
هری که خیالش راحت شده بود پوفی کشید و گف : اوف خداروشکر
جس داشت دستشو سمت جعبه سیگارش میبرد که یادش افتاد قول داده دیگه نکشه و اروم گف : خیلی خب . نمیکشم .
بعد سرشو بلند کرد . دستشو زیر چونش گذاشت .چشاش برق زدن و گف : این یه هفته بیکاریو واقعا نمیخوام اینقدر بیکار بگذرونم یعنی..خب ببین من بخاطر حرف تو موندم پس بهتره موندنم برا هردومون مفید باشه و...بشینم با هم راجب اون کتاب اعصاب خورد کنت حرف بزنیم .
و بعد هردوشون بلند خندیدن و جس وسط خنده هاش گف : من بابت امروز صبح متاسفم . منطقی که نگاش میکنم میبینم زود جوش اوردم .بابت رفتارم واقعا عذر میخوام و...
جس احساس کرد هری حواسش نیس و داره یه جایی پشت سر جسو نگاه میکنه . جس سرشو به معنی " چی شده؟" تکون داد ولی قبل اینکه هزا بخواد توضیحی بده دستی روی شونه جس فرود اومد .
-منم بابت همه رفتارای اشتباهم عذر میخوام .
لو؟
جس سریع سرشو برگردوند و با دیدن لو شوکه شد . سریع گفت : لو من همه چیو فراموش کردم ..اممم.....چرا نمیشینی؟؟
لو نشست و حالا همه چیز کمی عجیب تر شده بود .
-اگه فراموش کرده بودی نمیرفتی . تو داری میری تا فراموش کنی .
دلش نمیخواست عصرونش هم مث صبحونش خراب شه برای همین سریع سعی کرد بحثو عوض کنه و گف : خب ..میتونیم بعدا راجبش حرف بزنیم..فک میکنم بهتره شما با هم اشنا شین ...
لو پرید وسط حرف جس . همونطور که نگاهش روی هزا سنگینی میکرد و هزا تقریبا توی صندلیش فرو رفته بود گف : نیازی به معرفی نیس .
جس اروم با لبخند کمرنگی گف : حدس میزدم .
....................................................
آهنگ Liability از لرد رو حتما گوش کنین
YOU ARE READING
JES
Romanceمن از لبخندت جا موندم اونجایی که صدای خندت پرکشید و رفت پیش ستاره ها من جا موندم من دیر نکردم تو منو میون کلی ادم غریبه جا گذاشتی و این ترسناک ترین چیزه که بفهمی پشت لبخند این ادما چه چیزی در انتظارته