رنجیده شدن

941 218 30
                                    

" تو نمیتونی بدون اینکه به حرف های من گوش کنی از اینجا بری"

هری داد زد ولی هلن کیفش رو محکم به سینه اش چسبوند و از اعصبانیت پیشونیش رو چین داد..قدم های بلندی برداشت تا هر لحظه از هری دورتر و دورتر بشه

"با توام دختره ی لجباز"

"اونقدری واست بی ارزشم که حاضر نیستی دیگه با هام حرف بزنی؟"

"چرا یه هفته نیومدی  مدرسه؟"

"هلن با توام"

" با دیوار حرف نمیزنم"

"چی میخوای؟" هلن داد زد ...اون سر هری داد زد
اشک های وقت نشناسش رو از گوشه ی چشم هاش پاک کرد و روبروی هری وایستاد و دوباره داد زد

"چی میخوای از جونم؟چی میخوای لعنتی؟"

"من..من..." هری زبونش توی دهنش نمیچرخید..شوکه شده بود.. این دختر چش بود؟

تنها کاری که از دستش برمیومد این بود که بره جلو و دختر رو بین بازو هاش بگیره
دختر خودشو توی بازو هاش جا کرد و اروم شروع به هق هق کرد..و دوباره این هری بود ک آرومش میکرد

"چرا انقدر ناراحتی هلن؟"

به پیرهنش چنگ انداخت و عطر تنه اش رو بوکشید
بوی زالزالک میداد

"من فقط...من فقط خیلی تنهام هری.."

"من اینجا هستم هلن..پیشت..همیشه.."

هلن لبخند زد...لبخند زد و باور کرد...میدونید...شاید زیادی زود باور بود...

The girl who loved AgletDove le storie prendono vita. Scoprilo ora