هندزفریشو تو گوشش میزاره و طراحی ای که رو صفحه ی 14 جزوش میکشید رو ادامه میده...
در حقیقت این قابلیت رو داشت تا سره کلاس و حین تدریس استاد تمام دقتشو رو طراحیش بزاره اما نه وقتی که اون تازه وارده خرخون و خجالتی همینطوور پشته سره هم سوال میپرسید و استادو به چالش میکشید!
اونم نه سوالات ابتدایی و ساده بلکه اگر قاضیه بین المللیه حقوق بشرم بیارن از جواب دادن عاجز میمونه:/!
و همین باعث شد بره رو مخه زین و نزاره با صدای لالایی استاد خاب راحت داشته باشه و حتی تمرکزشو موقع طراحی به هم زد!!!
کجای این موجود خجالتیه؟؟
بعد از حدودا چهل دقیقه یا بیشتر بحثه جنجال برانگیزه استاد و دانشجو(جنجال برانگیز برا همه الا زین) بالاخره استاد عقب میکشه و به ادامه ی درس میرسه و یه تذکر از سره عادت به زین میده چون اگر صدای خروپفش نمیاد قطعا حواسش به هرجا هس بجز درس:/.
…………_من این پسره ی رو مخو میگام اخر://
ادام حین انداختن پرسینگ گوشش به زین خیره میشه:کدوم:/؟
_همون اون بزغالهه:/اونجاس داره شیر میخوره...واسا:/این واقعا داره شیر میخوره:/؟؟؟گاااااااددددد
آدام بینیشو میخارونه و به جایی که زین اشاره کرد نگاه میکنه:اوه...میدونی کیه یارو؟
_نه...کیه؟
ادام پاشو رو پاش میندازه:منم نمیدونم :/ولی باباش از اوناس همه چی تو مشتشه!
زین "هوم" ی میکنه:پس ادم حسابیه...
و چونشو میخارونه...
پسر تازه وارد به هوای حرف رفیقش که گفت زین مالیک و ادام دارن نیگاش میکنن ناشیانه برمیگرده و باهاشون چشم تو چشم میشه...
و برگشتن همانا دراومدن نی از دهن پسر همانا و بیرون ریختن شیر از دهنشم همانا!!
زین پوزخندی میزنه و سرشو عقب میده:پسره ی عقب افتاده:/
جایی که اونا نشسته بودن مثله یه مکان برای انواع تئاتر و نمایش تو فضای باز بود که دورتاروش پله بود جای اجرای نمایش پایین پلها قرار داشت و حضارم برای دیدن نمایش یا هرچی باید رو پله میشستن(جدا امیدوارم فهمیده باشید:/)ولی فعلا نمایشی نبود و بعضی از دانشجوها همینجور از سره بیکاری اونجا نشسته بودن.
_میخای اذیتش کنیم😏؟
زین فیس "بروباباحوصله داری"به خودش میگیره!
ادام تکیشو از پله ی پشتیش میگیره:فقط اسمشو بفهمیم!حوصلم سررفته لجن:/
زین پوفی میکشه:که چی بشه؟
_نگه نمیخاسی بگاش بدی😏؟
زین شونه ای بالا میندازه...
ادام نیشخندی تحویلش میده و سوتی میزنه تا توجه پسر تازه واردو جلب کنه...
البته توجه همه جلب شد:/
پسرتازه وارد به ادام نیگا میکنه و ناخوداگاه قلبش تند میزنه وقتی میفهمه داره به اون اشاره میکنه تا پیشش بره،خوب اون خیلی بچه خونگی بود...
اروم سمتشون میره هرچند تمامه مدت نگاش رو زمینه!
_امم به...به من اشاره کردی؟
ادام فیس جذاب و مکوش مرگ ما(:/) به خودش میگیره:اره خوشگه اسمت چی بود😏؟
زین با دقت براندازش میکنه و البته کاملا نامحسوس:/
یه جورایی جذاب بود!
اگر مثه املا(امل ها:/)تیپ نمیزد و ژلو رو موهاش خالی نمیکرد:/
و البته اون عینکه فاکی:/
خوب زینم بعضی وقتا عینک لازم بود ولی عینکی میزد که جذاب ترش کنه نه داغون تر!!
و مشکل ته ریش چیه؟؟
قطعا اگر این پسر بجای سه تیغ، ته ریش میزاشت بهتر میشد!!
_امم لیام...ولی "لی"صدام میکنن
ادام ابرویی بالا میندازه و خودکاره لیام رو از جیبش درمیاره:دست:/
لی گیج نیگاش میکنه:دست0_0؟
آدام و زین از قیافه ی بامزش خندشون میگیره:دستتو بده خنگ.
لیام "آهانی میگه و دستشو جلو میاره و ادام ادرسیو روش مینویسه:خوب...امشب از 10 بعد بیا اینجا...البته اگه اهل پارتی باشیو بچه ننه نباشی:/
لیام چشماش درشت میشه:ها!!؟
ادام و زین از جاشون بلند میشن:اگه کسی پرسید از طرف کی اومدی(نگاهی به زین میندازه)بگو زیزی دعوتت کرد...
……………………………
YOU ARE READING
who do you think you are?
Fanfictionهمه چی از من آغاز شد! وقتی آروم آروم وجودم شروع به نوشیدن عصاره ی زندگیم کرد... دقیقا از وقتی من،من رو میکشت! یه قتل عام فجیح تو من بودو نمیخواستم کسی بفهمه. این فداکاریه من بود... که کم کم بعد از چهارسال جاشو به خودخواهی محض داد:) ولی بدرک خواننده...