_نمیاد
+میاد
_ نمیاد
+خو به تخمم من میگم میاد:/
_اومدن نیومدنش کیرمه:/؟
+اممم نه:/ولی میاد
کریس حین رد شدن از جلوی زین و ادام که رو مبل نشسته بودنو لوییم وسطشون بود وایمسه و سوالی به لویی که پشت سرهم سرشو میکوبید به پشتیه مبل خیره میشه:چی به خوردش دادین:/؟منم میخام تکخوراا
لویی مثه جن زدها از جاش بلند میشه دستاشو به دوطرف باز میکنه و تو صورت کریس داد میزنه:کصشعررر کص/شعرررررر دوساعته(ادای زین و ادامو در میاره)میاد*-* نمیاد:/ میاد*-* نمیاد:[ میااد-_- نمیاد=| لجنااا خو به کیرم که میاد یا نمیادددد:///
کریسین حدالمکان چشماشو درشت میکنه:بله بله 0_0 گوه خوردن تو بزرگی کن!
لویی غرشی میکنه و وقتی پاهاشو باحرص رو زمین میکوبید ازشون دور میشه...
زین از پشت لوییرو دید میزنه و جوری که لو بشنوه بلند میگه:جووون چه کونی(دیوث:/)
لویی کف دستاشو رو لپ باسنش میزاره و به زین چشم غره میره:تو خواب مالیک!!
(لازم به ذکره هیچ رابطه ی احساسی و عاشقانه ای ببین زین و لویی نیست!و فاک بادیه همم نیستن! رفیقن:/ و این اکیپ مجموعه ای از ادمای عان نرماله:/ پس طبیعیه-_-)
_کی (ki)میاد؟
زین پوفی میکشه:منظورت کی نمیاده:/؟
ادام لگدی نسارش میکنه:اون تازه وارده،لیوم:/
کریس لباشو کش میده:صدتا تازه وارد هس کدوم:/؟اصن اینا به درک چرا مهم بیاد یا نه:/؟
کارا از پشت مبلی که زین و ادام روش نشسته بودن با یه بطریه نیمه پره ویسکی ظاهر میشه(اون پشت خوابیده بوده:/):شرط بستن علافا-_-
ادام برمیگرده و با اندکی ترس که چرا کارا مثه آنابل(عروسک یه فیلم ترسناکه)ظاهر شده نیگاش میکنه:گوسفند مرض داری:/؟
هرچند کارا قطعا با نصفه یه بطری مست نمیشد ولی خوب یکم گرفته بودتش:ببین شیربرنج(چون سفیده خیلی)...هولی مادرفاکر(holy mather fucker) اومد,یارو=|||
زین و ادام و کریس به جایی که نگاه کارا خشک شده بود خیره میشن...
و بله لیام پین با رسمیییی ترین تیپه ممکن وارد پارتی ای شده بود که من میتونم قسم بخورم 4 نفر حداقل توش لخت مادرزاد بودن:/!
بگذریم...
مهم اینه آدام شرطو برد.
………
سرگرم شدنه کارا و کریس و رقص نسبتا درتیشون با هم جلو لیندایی که درحال حرص خوردن بود شاید تنها قسمته جالبه این پارتی نبود!
میتونست آدامی باشه که داشت علنا مخه لیامو میزد!
چون تازه فهمیده بود لیام باکرسو یهویی شرارتش گل کرد تا اولین نفرش باشه و یکم داستانه دراماتیک برای خودش بسازه!!
منظورم اینه بابای لیام از اون کله گندهاش بودو این ینی لیامم تو کالج شناخته شده بود و نه بخاطره تو چشم بودنه دوباره و هزارباره ی این اکیپه جنجالی بلکه چون آدام عاشق بازیگری بود دلش میخاس با لیام یکم تمرینش کنه پس خوب اره باحال میشد اگه همین امشب اونو عاشق خودش کنه و ببرتش تو اتاق...
ولی این جالب ترین قسمت این پارتی نبود...
بلکه شاید بهترین قسمتش:
زینی بود که تو بغل لویی تو دسشویی به کودکانه ترین حالت ممکن گریه میکرد...
و البته لو که هیچجوره نمیتونست ارومش کنه.
فرض کن هق هقایه مردونه ی زین توبغل رفیقش...
و میپرسی چرا؟
اوه خوب چون بعد از 4سال اون لعنت شده ی پست فطرت رو دید!!
………………………
YOU ARE READING
who do you think you are?
Fanfictionهمه چی از من آغاز شد! وقتی آروم آروم وجودم شروع به نوشیدن عصاره ی زندگیم کرد... دقیقا از وقتی من،من رو میکشت! یه قتل عام فجیح تو من بودو نمیخواستم کسی بفهمه. این فداکاریه من بود... که کم کم بعد از چهارسال جاشو به خودخواهی محض داد:) ولی بدرک خواننده...