mine

679 58 7
                                    

لویی سیگاری بین لباش میزاره و قبل از اینکه به هری تعارف کنه منصرف میشه...
هری همونطوره که به تخته سنگا تکیه داده بودو و به دریای طوفانی خیره شده بود پوزخندی تحویل لویی میده:بیخیال پسر...چه فرقی میکنه؟
لویی شونه ای بالا میندازه:یه روزم یه روزه...
هری دستاشو تو جیبه سوییشرتش میبره:میدونی...راجبش هرساعتی که اونجا بودم فک کردم...
لویی وسطه حرفش میپره:منم بودم همینکارو میکرد هز...
_نه!قضیه اینا نیست...قضیه بی نتیجه بودنشه...دلم میخواست وقتایی که داشت دادو هوار میکرد سرم میرفتمو برگه ازمایشو پرت میکردم تو صورتش... ولی... میدونی لو...اگه میفهمید اون موقع هیچوقت درست نمیشد...بسه براش!بعد اون خانواده و زندگی تخمیش(:/)از طرف من باید درد کمتری میکشید...وقتی  بم گفتن سرطان درجه دو(سرطان چهاریا سه دستس(یادم نی)درجه یک بدترین نوعشه که طرف باید بشینه تا بمیره:/ درجه دو شدتش کمتره و ممکنه تا شیمی درمان درست شه درجه سه هم میتونه با شیمی درمانی هم عمل خوب شه درجه چهارم دارو و نهایت جراحی) دارم باید هرچه زودتر شیمی درمانیمو شروع کنم...یجورایی...میفهمی نه؟دلم خواس از همه فرار کنم...میدونستمم زین بیخیال نمیشه پس...تصمیمم قطعی شد بش بگم میخوام برگردم پیشه جاس.....اینجوری حتما ولم میکرد!
لو از سردرگمیش نفسشو صدادار بیرون میده:حالا چی؟درمانت...اممم....خوب مواثر بود؟
هری شونه ای بالا میندازه:نمیدونم...دو سه هفته دیگه میرم برای چکاپ...
لویی بخاطر بارونی که نم نم شروع شده بود کلاه ژاکتشو سرش میکشه:سرطان خون ها؟
هری خندش میگیره:از هرچیم بدترینش به ما میرسه...
لویی به پهلوش میزنه و اضافه میکنه:زین که خوبه...
هری سرشو کج میکنه:لو زین روانیع:/
لو یهو جدی میشه فکری تو ذهنش میاد و روبهروی هری وامیسه:دروغگو!!
هری ماتش میبره:ها؟
_دروغ داری میگی!!!چکاپی درکار نیست!تو مواد مصرف میکنی تو.تو سیگار میکشی...نمیتونی...
هری ابدهنشو قورت میده:باشه لوییس خفه شو...ولی این کوفتی بینه منو توئه...هیچکسی لو!!هیچکس قرار نیست بفهمه....درضمن...واقعا چکاپرو دارم!حالا...جوابشو ولی از الان میدونم...
بغض لوییرو خفه میکنه و باعث میشه سرشو رو شونه ی هری بزاره:لعنت بت...
_اره داداشی لعنت بم...
………………

_یعنی چی رفت:/؟
آدام شونه ای بالا میندازه:نمیدونم...نایل بهش توضیح داد همچیو بعدم یهو بلند شد رفت...
هری گیج رو مبل خونش میشینه: اخه...قبلنا پیدام میکرد میگرفت به باده کتک!چه عوض شده:/میره خودشو گم و گور میکنه...
نایل پنجمین لیوانه آلبشو پر میکنه و یه نفس سرمیکشه:فاااکک نباید انقد رک میگفتم تقصیره خوده خرمهههه!
لویی به اطرافش نگاهی میندازه:کارا و کریسم باش رفتن؟
آدام کناره هری میشینه:نه اونا...اممم یجورایی دعواشون شد!
لویی "هوم"ی میکنه:فک نکنم زین بلایی سرخودش بیاره اگر زود پیداش کنیم البته!
هری سرفه ی خشکی میکنه و از جاش بلند میشه:باشه پس...
سمته در ورودی میره:اگه پیداش کردین...
لویی و آدامم اماده میشن تا دنباله زین بگردن:بت خبر میدیم...
نایل لیوانه هفتم یا هشتمو سر میکشه:من میرم خونه زین...شاید بره اونجا...
که البته قبلش سمته دستشویی حمله ور میشه:/!

who do you think you are?Opowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz