CHAPTER THREE

169 12 5
                                    


.
‎داستان از نگاه هري :
بازم يه دعوتي لعنتي ديگه داشتم با سالي وقتمو ميگذروندم كه اون عوضي خرابش كرد و الان اومدم تو اين سگدوني!
"هي..هري!؟!"
"سلام عوضي"
"خيلي منتظرت مونديم"
رامون آدم خيلي صبوريه ولي من اصلا چنين خصلتيو تو وجودم ندارم.همه چي بايد سريع انجام بشه"
"سلام هري"
"سلام هرزه"
محاله تويه سگدوني دختر مو بلوند زشت نباشه
بعد از شنيدن جواباشون خنديدن . خب معلومه كه از لقباشون لذت ميبرن مجبورن واقعيت رو بپذيرن
نگاشون ميكردم و سرمو تكون ميدادم "اوه راستي...اينم شيا دوست رز هموني كه خواستي باهاش ..."
"خيله خب باشه رز فهميدم ببندش"
خيلي حرف ميزنه بيش از حد نميتونه جلوي اون گوني بزرگ پر از مگس رو بگيره ...چرا چشمام ميسوزن؟
رامون دستشو سمت يه دختر باكره دراز كرده بود ،ببخشيد ولي من آدمي هستم كه تا يه دخترو ميبينم براش نقشه ميكشم يا درباره اينكه باكرس يا هرزه پشت پيشونيمو درگيرش ميكنم ، ولي اين يكي زياد تشخيصيش زمان نبرد البته شايد اگه يكي ديگه جايه من بود ميفهميد من دارم زياد سخت ميگيرم
"خوشبختم..."
اون ( شيا) دستشو اورد جلو منم دستمو گذاشتم تو دستش "ولي من اصلا خوشبخت نيستم !"
رامون و دونا از شدت خنده افتاده بودن رو مبل . اين خيلي سرگرم كنندس كه سربه سره يه باكره بزاري
"خب ...كجاش خنده دار بود؟"
خيلي احمقه لابد به جكاي كنوك كنوك علاقه زيادي داره "دقيقا همونجاش كه گفتم خوشبخت نيستم "
اصلا نتونستم جلو خودمو بگيرم دهنم الان پاره ميشه از بس كه ميخندم
"ولي من ميگم خنده دار نبود دوستات به جك مسخرت ميخندن چون نميخوان رفيقشون جلوي غريبه كم بياره !"
ديگه الان اون ، رامون و دونا داشتن ميخنديدن و من عصباني . اين اصلا خوب نيست توسط يه دختر باكره ضايع بشي
"البته كه بايد يه عوضي و هرزه به حرف يه دختر باكره بخندن!"
"ببخشيد؟"
قرمز شده بود مثه پوره هاي پرتغال خوني وقتي ميوفتن تو آبميوه گيري
اما كسي نخندين يه نفر نيشخند تو دستاش داشت كه اون من بودم
د.ا.ن شيا
اون يه بي ادبه يه آشغال عوضي چرا اصلا من بهش سلام كردم؟ چرا بهش احترام گذاشتم؟
بايد ميذاشتم خودش شروع كنه.كاشكي زمان به عقب برگرده و من درخواست رز رو رد كنم حتي اگر هم خودشو ميكشت قبول نميكردم اما ديگه كار از كار گذشته من جلوي غريبه ها توسط يه مرد بد ضايع شدم
حرفاي مدرم رو قبول دارم و هيچوقت انكارشون نميكنم "مرد ها شخصيت زن مقابلشون براشون اهميت چنداني نداره رز"
"هموني كه گفتم بهت"
هنوزم ميخنديد ...بهش زل زده بودم نميتونستم به جايه ديگه به جز دشمن چند دقيقه ايم نگاه كنم ...هيچي نميتونم بگم
*******
ميشه كامنت بزارين به نقطه هم راضى هستم 😐🤧🙏

The Man H/SWhere stories live. Discover now