CHAPTER FOURTEEN

74 12 2
                                    

" كاشكي منم آبميوه تورو انتخاب ميكردم نه اين آب ئه گوه رو !"

هري از تكيلايي كه گرفته بود انتقاد ضعيف و بامزه اي كرد به طوري كه آبميوه من تو گلوم پريد !

" بيا نزديك تر ."

من به حرفش گوش كردم و بيشتر بهش نزديك شدم تا پيشونيم رو روي پيشونيش بزارم .
هري خيلي شيطوني ميكرد ، مثلا تو همون حالتي كه بوديم ازم سواستفاده ميكرد دهنشو ميذاشت روي ني من و آبميومو ميخورد و من فقط غر ميزدم ...

ما اصلا زياد همديگرو لمس نميكرديم فقط هري بينيمو ميبوسيد و گازش ميگرفت !
شايد اون ميخواد آروم آروم پيش بره ...

************

وقتي باهم داشتيم قدم ميزديم هري چند بار سعي كردم دستمو بگيره اما من به يه بهونه اي دستامو ميبردم يا تو جيبم يا ...( ميكرد تو دماغش خخ😆)
كلا نميخواستم سريع باشه مثله خودش .

موقعي كه رسيديم خونه هري دستم و پيشونيم رو بوسيد و من حس عالي رو تجربه كردم

" امشب بهترين شبي بود كه داشتم "

" منم همينطور"

من ازش تشكر كردم با گفتن اينكه خيلي بهم خوش گذشت

" ديدي؟! زود هم اومدي خونه قبل از ده!!!"

" آره خب..."

چي ؟ اون چي گفت ؟

" وايسا ببينم ! تو از كجا ميدونستي كه بايد قبل از ده خونه باشم ؟!؟"

" فقط حدس زدم ..."

اون با يه جواب ساده مشكلو درست كرد ...

" خب ديگه .. خداحافظ .."

من خداحافظي كردم تا برم سمت در از راهروي حياط رفتم و هنوز حس كردم منتظر وايساده همونجا ،
چرا نميره؟
من به در رسيدم و كليدمو دراوردم تا درو باز كنم

" شيا...!؟"

من سرمو به سمتش برگردوندم و ديدم كه با لبخند و لبخوني بهم گفت

" دوست دارم ...''
_______________________
نــــازى 😻✨
چقد كيوت :/
كامنت بزاريد فقط نقطه بزاريد به خدا راضيم 😭

The Man H/SWhere stories live. Discover now