CHAPTER SIXTEN

173 16 8
                                    

ناموثن چرا نظر نميدين؟؟؟؟ ميدونم تعدادتون كمه ولى حداقل نقطه بزاريد :/
.
.

آره من دوست دختر زيباي هري هستم !

"پس كسي كه همش سوال ميكرد دوست دختر تو بود ...
خيلي جالبه "

كجاش جالبه ؟
گفتم كه ازش بدم مياد اون داره همش عرق ميكنه و مظطربه ...!

اونا نزديك به بيست دقيقه باهم صحبت كردن و من توي اين مدت به رفتاراي مشكوك و عجيب استادمون نگاه ميكردم

" خب شيا .. خوشحال شدم از آشنايي با تو ، هري بهتره كه مواظبش باشي چون خيلي زيباس ... به پسراي اطرافت حواست باشه ...! "

اون به حرف مسخرش خنديد و هري رو به همراهي باهاش دعوت كرد .
خداي من اون خيلي بي ادبه

"نگران نباش ليام من حواسم هست "

" اوه ... راستي اگه خواستيش بهم زنگ بزن ، تو بهش نياز داري ...!"

" اهم ... خيله خب بهتره بري ...!"

هري سريع سرفه كرد و داشت به ليام ميفهموند بايد گورشو گم كنه . اين پنهان كاريهاشون داره اذيتم ميكنه .
منتظر يك دعوا باشيد !

وفتي داشتيم برميگشتيم به خونه شروع كردم به سوال پرسيدن .

" چرا با ليام صميمي هستي؟"

" خب چون اون آدم خفنيه ...!"

" فقط چون خفن ئه ؟"

" نه خب اون از درك بالايي برخورداره و همينطور رشوه گير خوبيه !!!"
((ميدونيد يعنى چى ديه؟؟؟:/ واس امتحانا و نمره ميگه :|))

به حرفش خيلي خنديد ولي من بيشتر از ليام متنفر شدم .

" اون تو آخر مكالمتون گفت اگه خواستيش باهام تماس بگير و تو ميخوايش يا يه چيزي شبيه اين ، منظورش چي بود ؟!؟"

من فهميدم هوا براش كم شده نميتونه نفس بكشه و راحت صحبت كنه !
معلومه چون اون داره ازم چيزي رو پنهان ميكنه ...
اون به دختر نياز داره ؟
به كسي ؟
به خونه خالي؟؟؟
ميخواد من رو ترك كنه؟

" چي؟ من اصلا چيزي كه تو ميگي رو ازش نشنيدم و فكر كنم توهم زدي!"

" من توهم زدم ؟"

"آره دقيقا توهم زدي چون فكر ميكني اون آدم خوبي نيست و از اين جور فكراي كوفتي !"

"باشه قبول ، من توهم زدم ..."

شايدم واقعا كم استراحت كردم و توهم زدم ...
______________________
به نظرتون توهم زده واقعا؟؟؟؟ :|
😂😂😂😂

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Jul 22, 2017 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

The Man H/SWhere stories live. Discover now