Zayn : هی ..
Zayn : ببین من یه فکر بکر دارم . ازونجایی که تو سینگلی و البته که منم سینگلم
Zayn : و دیگه هیچ جنده ای هم نیست ، چرا با هم نریم بیرون ؟
Liam : با هم .. ؟
Liam : اونم توی ... اجتماع ؟
Zayn : آره ؟؟ نظرت چیه ؟؟ من خیلی واضح به همه گفتم داریم با هم رو یه آهنگ کار میکنیم . اونام فکر میکنن ما واسه آهنگ اومدیم لس آنجلس
Zayn : اما در اصل برام شام خوردن میریم بیرون . میشه بهش گفت یه قرار ، اگه تو دوست داشته باشی قرار صداش بزنی .
Liam : صب کن بینَم
Liam : زین مالک داره منو به یه قرار میبره ، چیزی زدی حاجی ؟
Zayn : نه نیستم ، شوخی نکردم لیام
Liam : *نفسش میبره* من جا خوردم . نمیتونم باور کنم زین جواد مالک داره ازم درخواست قرار میکنه . این معرکهه ست من دارم فن گرلییی میکنم عرررر
Zayn : شروع نکن
Zayn : خب باشه . اگه دلت نمیخواد میتونی بگی نه
Liam : مگر اینکه یه اُمُل باشم که بهت بگم نه ، معلومه که میام
Liam : فقط یه شرطی هست
Zayn : چه شرطی ؟
Liam : بعد از شام به عنوان دسر میخورمت ;)
Zayn : باشه ولی منظوری نداری
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شرط رای : 50
- پانج
YOU ARE READING
No Homo [Ziam | Persian Translation]
Fanfictionزین: دیکمو ساک بزن مرد زین: اما با این حال منظوری ندارم داداش { جایی که زین و لیام بهترین دوستای هم دیگه ن اما کارایی میکنن که دوستا نمیکنن } {کتاب عکس داره و باید آنلاین خونده بشه} Translated by : @IWontBeTheOne & @_blueshift