[19]

1.4K 190 15
                                    







"باورم نميشه تو منو مجبور ميكني اين كارو بكنم. خدايا ... چه كارايي نميكنم كه تو منو بخوري. "

زين پيش خودش غر ميزد و اونقدري بلند حرف ميزد تا ليام كامل بشنوه.

"ياد گرفتن شنا اونقدرم سخت نيست. ميتونه باحال باشه "

ليام با شوخي گفت و خنديد و بازوهاش رو دور شونه هاي زين گذاشت.

زين اه كشيد و شونه هاش افتاد و همراه ليام وارد استخر داخل خونه ي اون شدن

ليام چراغ هارو روشن كرد و تنظيم كننده ي دماي اب رو روي گرم قرار داد. نه خيلي داغ ، نه خيلي يخ ، يه دماي عالي.

"ميتونه جايزه هاي بيشتري هم برات باشه اگه مثلا بتوني توي اب شيرجه بزني! "

زين با ترس به چشم هاي وحشي و لب هايي كه يكم از هم باز مونده بود نگاه كرد

"من بلد نيستم. اگه اشتباه بپرم و سرم بخوره به كف استخر چي؟؟"

زين با وحشت گفت

ليام از خنده غش كرد جوري كه سرش به عقب خم شد. سرش رو تكون داد.

"جيزه !(خطرناكه :/ )"

ليام گفت پشت گردنش رو ماليد

"چيزيت نميشه. فقط امتحانش كن !"

ليام گفت و چشماش رو چرخوند.

زين به نشونه ي منفي سرش رو تكون داد.

"نه. من قطعا توي سن بيست وسه سالگي نميميرم. من از پله ها پايين ميرم. خيلي خيلي ممنون "

زين ليام رو نگاه كرد كه سمتش مياد و حالا خودشون رو به هم چسبونده بودن. ليام با ابرو به زين اشاره كرد و زين چشماش رو چرخوند.

"اينجا لطفا به فاكم نده ليام. ما مثلا اومديم شنا ياد بگيريم. يادته؟"

زين گفت و ليام خنديد. ليام صورت به صورت زين ايستاده بود و اروم دستش رو روي باسن اون ميكشيد.

"ما كلي وقت داريم و تو باعث شدي من برامده شم. واقعا لازم بود لخت شي؟"

ليام اروم زمزمه ميكرد. زين تاييد كرد و با بي تفاوتي شونه بالا انداخت.

زين شروع به در اوردن لباساش كرد تا زماني كه كاملا لخت شد و ليام كل اين مدت بهش زل زده بود در حالي كه لبش بين دندوناش در حال پاره شده بود.

"تو لخت شنا ميكني؟"

ليام خيلي يهويي پرسيد و زين سمتش برگشت.

"اره. مشكلي داره؟"

زين پرسيد و به ليام نگاه كرد كه با دست صورتش رو ماليد و سرش رو به نشونه ي نه تكون داد.

ليام تمام تلاشش رو ميكرد تا برامده نشه موقع شنا.

"ن..نه نه. اي..اين فوق العادس!"

No Homo [Ziam | Persian Translation]Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang