[20]

1.3K 148 9
                                    






«زین درخواست فیس تایم داده»

ليام به گوشيش نگاه كرد و بعد به شريل كه خيلي گرم مشغول صحبت كردن با واتسون بود و بعد خيلي سريع تماس رو وصل كرد.

"هي ددي.."

ليام تك سرفه اي كرد و همزمان ناخودآگاه دستش روي دكمه هاي ولوم رفت تا صدا رو كم كنه. از شريل معذرت خواهي كرد و بهونه اورد و گفت كه ميره تا يه چيزي توي اشپزخونه براي خوردن پيدا كنه.

خيلي سريع از اونجا دور شد و بعد يكي از هارو باز كرد و خودشو توي اون اتاق انداخت كه قطعا اشپزخونه نبود.

" من يكم سرم شلوغه الان بيب .."

ليام گفت و يكم صدا رو بيشتر كرد.

زين دقيق نگاه كرد. لبتابش رو روي پاتختي گذاشت و خودش رو به روي لب تاب قرار گرفت و به ليام كه از دوربين گوشيش معلوم بود نگاه كرد. ليام در حال راه رفتن بود و حالا به يه چيزي تكيه داده بود.

"تو با اوني بازم؟"

زين پرسيد و ليام سرش رو تكون داد و يكم گوشي رو بالا تر اورد. به زيني كه توي صفحه ي گوشيش ميديد زل زده بود.

"اره ، هستم !"

ليام گفت.

"من دارم به اين باور ميرسم كه تو واقعا نسبت بهش حس داري !"

زين گفت در حالي كه روي تختش ميشست. جوري كه پاهاش رو جمع كرده باشه يه طرف خودش. اون هيچي تنش نبود مگر يه باكسر سفيد كلوين كلين.

"به هيچ عنوان "

ليام سرش رو به نشونه منفي تكون داد و در حالي كه صورتش جمع شده بود گفت. به ديوار تكيه داد.

"اون مثه فاك براي من پيره و خب راستش .. ميدوني... من فقط به تو فكر ميكنم. "

"اره قطعا همين طوره !"

زين با خنده مسخره كرد و اروم تتو ي روي سينش رو با دست ماليد. پايين رو نگاه كرد و دوباره به صفحه ي لب تاب نگاه كرد. جايي كه ليام داشت حرف ميزد.

"من فقط از همه ي اينا خسته شدم

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

"من فقط از همه ي اينا خسته شدم. دلم ميخواد همشونو بيخيال شم و پيش تو باشم ..!"

زين گفت در حالي كه به انگشت هاش نگاه ميكرد و رينگ هاش رو دور اونا ميچرخوند.

ليام يكم اخم كرد و به زين نگاه كرد.

"هي.. منم همينطور بيب. ولي خب ،.. اين قطعا اينقدر اسون نيست. ما اونقدري معروف هستيم كه اگه به عنوان گي بخواي كام اوت كني ، مجبوري اونو بيخيال شي ... چه بخواي چه نخواي !"

زين با سر تاييد كرد. ليام راست ميگفت. اون هميشه راست ميگفت.

"اوهوم. درسته ... ولي من دلم برات تنگ شده .."

زين گفت در حالي كه گلوش رو صاف ميكرد

" و اون اهنگي كه با جوسي و ويز خوندي خيلي خفن بود بيب !"

زين اضافه كرد.

ليام به گرمي لبخند زد همون جور كه زين اينكارو بين صحبتش ميكرد.

"ضبطش يه چيز ديوونه كننده اي بود

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

"ضبطش يه چيز ديوونه كننده اي بود. خيلي سخته وقتي خيلي تحت كنترل نيستي ، تمركز كني ولي خب ما از پسش خيلي عالي بر اومديم!"

ليام گفت و زين خيلي اروم خنديد و با سر حرف ليام رو تاييد ميكرد.

"قطعا سخته ولي تو از پسش بر اومدي !"

زين گفت.

ليام و زين براي مدت ها باهم حرف زدن و هر دو شريل توي اتاق پذيرايي رو فراموش كرده بودن. اونا از فوتوشوت هاي زين حرف زدن كه براي اهنگ جديدش چند روز پيش گرفته بود و تمام چيزايي كه اين چند وقت توي زندگيشون اتفاق افتاده بود تا وقتي صداي شريل شنيده شد.

"انگار داريم برميگرديم به اوني كه بوديم بيب ..!"

زين با ناراحتي گفت.

از صحبت كردن با ليام واقعا لذت برده بود.

"كي برميگردي ؟"

"دارم ميام !"

ليام خيلي بلند جواب شريل رو داد و بعد صداش رو پايين اورد .

"تو اين هفته .. فك كنم !"

خيلي سريع و هول جواب زين رو داد.

"وقتي رفت باز باهات تماس ميگيرم باشه؟ مراقب خودت باش !"

زين داشت جواب ميداد كه ليام تماسو قطع كرده بود و رفته بود قبل از اينكه زين بخواد جوابي بهش بده.

زين اه كشيد و چشماش رو بهم فشار دادو اردو ي كنار دستش رو محكم زمين كوبيد و اون هزار تيكه شد.



———————————————————————-
سلام :) من اومدم با يه تاخير چند ماهه. فقط ميخواستم يه چيزي بگم كه خيلي تلاش كردم گيفي كه توي متن اصلي بود رو پيدا كنم ، موفق نشدم و يكي شبيهش رو جايگزين كردم. فقط گيف زين فرق ميكنه و بقيش عين خود متن اصلي هست.

عال د لاوز
———————————————————————-

شرط ووت : ٣٠ تا 💛❤️

No Homo [Ziam | Persian Translation]Where stories live. Discover now