هری با احساس فشار آزار دهنده ای توی پایین تنهاش بیدار شد .
به محض باز شدن چشم هاش موهای لویی که از زیر پتو روی بالش پخش شده بود رو دید .
به سختی گره ی پاهاشون رو باز کرد و طوری بازوهای لویی رو از دور کمرش باز کرد که اونو از خواب شیرینش بیدار نکنه .
این اواخر لویی به سختی ساعتی رو برای استراحت پیدا میکرد . به سختی برای خودش زمان میذاشت و تقریبا به هیج نحوی از هری جدا نمیشد .
پاهای لخت هری روی کف پوش سرد قرار گرفتن و دست هاش برای محافظت دربرابر سرما دور سینهاش حلقه شدن . هوای سرد باعث شد بخواد سریعا خودشو به دستشویی برسونه .
با وجود نور کمی که به لطف مهتاب به اتاق تابیده بود ، خودشو به راهرو رسوند .
صدای خر خر کوتاهی توجهش رو جلب کرد ، با کنجکاوی صدای خرناسِ خواب آلود رو دنبال کرد تا بالاخره به سگ پا کوتاه کوچیک که توی خودش جمع شده بود رسید .چشم های هری با تعجب گرد شدن و سرش اطراف سالن رو از نظر گذروند .
هیچ غریبه ای توی خونه نبود . این سگ از کجا پیداش شده ؟با فشاری که دوباره توی پایین تنهاش پیچید حواسش به کلی از سگ ناآشنای کوچیک پرت شد و به طرف سرویس بهداشتی پا تند کرد .
وقتی به راهرو رسید مکث کرد و با دودلی به دو تا دری که رو به روش بود نگاه کرد .همونطور که مثانه ی پُرش بهش فشار میاورد بخاطر احساس بدی که بهش دست داده بود اخم کرد .
ذهنش مثل موتور جستجو برای پردازش محیط اطرافش به کار افتاد .
فقط یکم زمان نیاز داشت که به یاد بیاره که ... که ..._ هری ؟
صدایی از توی تاریکی گفت و هری عقب پرید وقتی صدای ناآشنا رو شنید .
مرد قدم به قدم از تاریکی بیرون میومد و تپش قلب هری ضربان به ضربان بالاتر میرفت .
چشم های هری از پاهای برهنه تا شلوار خواب گشاد با راه راه های آبی و سفید نازک و بالا تنه ی لخت با خط های مبهمی که توی تاریکی به سختی دیده میشدن گذشت تا بالاخره روی صورت خواب آلود با چشم های پف کرده و موهای که به طور بامزه ای روی پیشونیش پخش شده بودن ثابت موند .
_ هی عزیزم ، بیا اینجا .
لویی درحالیکه خمیازه میکشید گفت و دستش رو به طرف هری دراز کرد .
هری با تردید دستش رو بلند کرد تا انگشت هاشون رو توی هم قفل کنه .
هری اونو میشناسه . آره میشناسه . انگشت هاش گرمن و حس آشنایی میدن . انگار که میلیون ها بار توی همین موقعیت قرار گرفتن .
YOU ARE READING
Forever in your memory | L.S - AU
Fanfiction' همیشه در خاطر تو ' " و همینه ، عشق همینه . در عین پیچیدگی به سادگی گفتن یک جمله ی صادقانست " هر چیزی که مال منه مال توعه تا برای خودت بکنیش " نویسنده : ____Marry@ - فن فیکشن لری استایلینسون - کامل شده آغاز : تابستان ۱۳۹۶ پایان : بهار ۱۳۹۷