▪3▪

2.1K 280 197
                                    

|اون درک میکنه |

Third POV

چارلی:هی امیلیا دوربینا رو آماده کردی ؟

امیلیا:آره بابا

چارلی:مردم از استرس خدا لعنتت کنه لیام

امیلیا:بخدا باور کن میخواسته تلافی باخت هفته پیششو ازمون بگیره

مایکل:نه تاتر اون بچه ها بود،وگرنه خر نیست موضوع به این مهمی رو دست شما دوتا پت و مت بسپره .

با صدای مایکل چارلی و‌امیلیا سریع به طرفش برگشتن

چارلی اخم کرد و گفت

چارلی:ها ها خندیدیم ،پت و متم خودتی

مایکل پوزخند زد

مایکل:پت و مت خودمم؟بت و مت دو تا شخصیت جدان بیب

چارلی:به من نگو‌ بیب

چارلی داد زد

مایکل:بیب داد نزن ،اون بیرون کلی آدم ایستاده

چارلی دندوناشو رو هم فشار داد

چارلی:بیب عمته اصن هر گوهی میخوای بخور مردیکه بیتچ،.عوضی ...

چارلی در حالی که زیر لب غر میزد از اتاق خارج شد

مایکل تک سرفه ای کرد و به امیلیا که مشغول بود گفت

مایکل:خب‌ چند نفر تاحالا اومدن

امیلیا:۴۷

مایکل:به همشون شماره بدید و بعد اعلام کردن شمارشون اسمشونو بنویسید و بفرستیشون داخل

امیلیا:و بعد شما چیکار میکنید ؟

مایکل لبخندی به پهنای صورتش زد

مایکل:نظارت و دادن یه گزارش خوب از شما به لیام

امیلیا قیافشو جمع کرد

امیلیا:خسته نشی یه وقت

مایکل:هعی وضیفمه دیگه کاریش‌ نمیشه کرد.

گفت و از اتاق خارج شد

امیلیا:به قول چارلی مردیکه بیتچ

_________________

Zayn POV

Unfelling |ziam|Where stories live. Discover now