|زیاده روی کردی مالیک |
Liam pov
لري براي همكاريمون يه جشن بزرگ گرفته بودن البته تعداد كمي اومده بودن يعني جمع خودموني بود
همه اماده شده بوديم زين توي اون كت و شلوار مجلسي و اون ته ريش واقعا جذاب شده بود نميتونستم اونهمه جذابيتو انكار كنم
مخصوصا اون موهاي براق مشكي و اون لبخند هميشگيش كه دندوناي سفيدشو به رخ ميكشيد
با لري يه جمع سه تايي تشکیل داده بودن و ميگفتنو ميخنديدن
محو اون بودم كه اميليا با لبخند اومد سمتم و با يه چشمك گفت
امیلیا:چقدر خوشتيپ شدي رييس
اخم ساختگي كردم
لیام:مگه قبلا نبودم ؟اونم با يه لبخند عميق تر گفت
امیلیا :خوشتيپ تر شديمنم براي خالي نبودن عريضه ازش تعريف كردمو گفتم كه چقدر جذاب شدي
يه لباس بلند براق ابي پوشيده بود كه حلقه هاش روي بازوهاش بودن و اندام زيباشو به نمايش ميگذاشت
موهاشو كامل پشت جمع كرده بود و براي ارايش صورتشم روي چشماش مانور زيادي داده بودو اونارو با يه سايه خيلي شيك جذاب تر كرده بود
يكم ديگه باهم حرف زديم و اون رفت
سرمو برگردوندم تا زينو ببينم كه ديدم سر جاي قبليش نيست كل سالنو گشتم ولي اون نبود
بیخیالش شدم و رفتم پيش چارلي و مايكل ايستادم و باهم گرم صحبت شدیم
چيزي از صحبتامون نگذشته بود كه ديدم نگاه مایکل و چارلی به سمتی رفت
سرمو برگردوندم تا منم ببينم سالن تاريك بودو زياد نميتونستم چيزي ببينم اروم اروم جلو رفتم
هرچي جلو تر ميرفتم چشمام بيشتر گرد ميشد
زين اميليارو ، روي دسته مبل هل داده و بودو
خودش روش خم شده بود و دستش روي سينه هاي اميليا بود كه لباس اميليا كمي پايين رفته بودو سينه هاش معلوم بودنچهره اميليا زياد معلوم نبود ولي ترسو تو چهرش میدیم
خودم هنگ بودمو نمیدونستم باید جيكار كنم كه ديدم زين زبونشو داره ميكشه روي لباي اميليا
اميليا چشماشو بستبقيه داشتن جلو ميومن كم كم كه دستمو به نشونه اينكه جلوتر نيان جلوشون گرفتم
STAI LEGGENDO
Unfelling |ziam|
Fanfiction_زین به نفعته تسلیم شی وگرنه شلیک میکنم ... +تو این کارو نمیکنی لیام.... ما تفنگارو به سمت هم نشونه گرفتيم اره ما قلبامون براي هم ميتپيد ولي تفنگارو به سمت هم نشونه گرفتيم صدای شلیک بلند شد سکوت همه جارو فرا گرفت ... خون ريخت رو زمين... لبخند زدم...