▪22▪

1.8K 237 250
                                    

سلام عیدتون مبارک 🎈😻قبل هرچیزی اگه میتونید  اهنگه impossible رو پلی کنید یا هر اهنگی ک بنظرتون ب این چپتر میاد😐

کامنت و ووت یادتون نرههه که واقعا اگه یادتون بره منم یادم میره دگ کلا اپ کنم 😂
چپتر بسی طولانی هم هست :|

|کابوس |

کالووس: میخوام ببینم چه حسی داره زین تو همیشه فکر میکردی برنده ای ولی اینبار سرنوشت چیزه دیگه ای رو میخواد بهت نشون بده ...

لیام : زین کجا میری ؟

لیام با لبخند گفت لبخندی که از وقتی به احساساتشون اعتراف  کرده بودن از روی لبش پاک نشده بود

زین : الان الان بر میگردم همینجا وایسا

زین در حالی که عقب عقب میرفت رو به لیام گفت و سریع برگشت و رفت

لیام شونه ای بالا انداخت و روی تیکه ای سنگ نشست و به دیوار پشتش تکیه داد و به این فکر کرد که از این به بعد قراره چه روزایی رو با زین بگذرونه

زین با قدم های بلند خودشو به اون دکه ی سر کوچه رسوند خوب میدونست که لیام عاشق بستنیه شکلاتیه و خودشم دوست داشت تجربش کنه تو اون هوای سرد واقعا از نظرش خیلی میچسبید

زین : دوتا بستنی شکلاتی

زین گفت و با لبخند به سمتی که لیام نشسته بود نگاه کرد گرچه چون فاصله زیاد بود لیام دیده نمیشد

_ بفرمایید

زین بستنی های قیفی رو گرفت و خواست دوباره بدووه اما نگاهی به بستنی های تو دستش کرد از هول بودن خودش به خنده افتاد

در حالی که سرش پایین بود و قسمتی از بستنیش که در  حال اب شدن بود و لیس میزد به سمتی میرفت که لیام نشسته بود

زین : میدونی خوردنه یه بستنی شکلاتی توی هوای سرد خیلی میچسبه اونم وقتی که ...

حرفش نصفه موند وقتی دید لیام اونجا نیست

زین : هی لیام کجا رفتی

نگاهی به دور و ورش کرد اما لیام نبود کوچه ی پشتی کلاب خالی بود و و تنهاه صدایی که میپیچید صدای موزیکای نامفهوم داخله کلاب بود

حس میکرد قلبش تند تند میزنه یه حسه بد به جونش اوفتاده بود و اون هنوز منشعشو نمیدونست

باد سردی میوزید و برگ های پاییزی روی زمین بالا و پایین میشدن
خواست بره داخل کلاب که نگاهش روی تیکه ی سنگ گوشه ی دیوار ثابت موند دقیقا همونجایی که لیام ایستاده بود

Unfelling |ziam|Where stories live. Discover now