یازده-پارت اول| نیله دراماتیک

97 17 15
                                    


بدنه نیل خیلی داغ بود؛ هری دستشو روی پهلوش گذاشت و بیشتر بهش نزدیک‌شد. ولی همه ی اینا با جدا شدنه لباشون تموم شد. تقریبا توی صورت هم نفس میکشیدن ، نیل بازم به هری خیره شد ‌‌.

لباش پف کرده بود و دستشو از روی هری برداشت .
بدون اینکه چیز دیگه ای بگه درو با دستش باز کردو رفت.

هری چند لحظه به در خیره شد و دستشو روی لبش گذاشت.کاره اشتباهی کرد؟

***

نیل همونطور که به سمته کلاسش -که در اصل هر کلاسی بود که هری توش نیست-میرفت قدماشو تندتر کرد.

نفسش بالا نمیومد ؛ و حس میکرد قلبش داره میاد توی دهنش و نیاز داره بشینه.؛ بین بچه هایی که اکثرا نمیشناخت نشست . همه حرف میزدن و توجهی به سمتش کشیده نشده بود.

عجیب بود ، ولی همه چیز محو شده بود.حتی زمان هم به سختی میگذشت.

توی طول کلاس نیل فقط فکر میکرد که نکنه کسی صدای قلبشو بشنوه.

***

امروز یه چیزه عجیب جاش توی کلاس خالی بود.
یه صندلیه خالی که معلوم نبود ماله کیبود ؛ یا اینکه کسی اهمیت نمیداد ماله کی بود‌.
نیل فکر کرد حتما باید دردناک باشه که کسی جای خالی تو حس نکنه ؛ جای خالی ینفر چقدر میتونست روی اتفاقات دیگه تاثیر بزاره؟

***


اون روز خیلی ها مورفی و شناختن ؛ کسایی که حتی اسمشم نمیدونستن از اتفاقی که براش افتاده بود متاسف بودن . در واقع مورفی سه روز به مدرسه نیومده بود و دختره بیچاره تازه امروز پیدا شد‌ه بود.

مثل همیشه هری و نیل بهترین سوژه -منبع اطلاعاتی- برای پلیس ها بودن. اونا اجازه داشتن صحنه های قتلو چک ‌کنن-قبل از پلیس اونجا بودن-
و به لطف پدراشون از نظر قانونی همیشه امنیتشون تضمین شده بود.

پدره نیل -آقای مایک پنتاگون-یه پلیسه ساده -کسی که معمولا بهش پرونده نمیدن ولی گزارش میخوان -توی اداره ی پلیس بود و دوست نه چندان نزدیک و قدیمی پدره هری ؛ قبل از غیب شدن ناگهانیش بود.
ولی نیل به اندازه هری بینه همکارای پلیسه پدرش شهرت نداشت.

چون اون اصلا اونجا نمیرفت و زیاد خوشش نمیومد بخاطر هر مسئله ای پا توی کفشه پدرش کنه‌.
برای همین به آفیسر هولتون هم چیزی راجبه پدرش نگفت چون احتمالا اون هم پدرشو نمیشناخت(پدرش با ادمایی مثله اون دوست نمیشد)

نیل نمیخواست توی اون اتاق باشه ؛ در واقع خیلی سخت مقاومت کرد که بگه این موضوع بهش ربطی نداره ولی چون اون روز مورفی باید باهاش همگروه میبود پرونده رو به کلی بست.

les corps (Lgbt+)Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang