لویی ساکته
نگاش میکنم
سرش پایینه
همیشه اونه که سکوته بینمونو میشکنه
منتظرم چیزی بگهبرمیگرده سمتم
نگاهامون تو هم گره میخوره
-هی هری بهم افتخاره یه دور رقصو میدی؟
اندرو گفت و دستشو سمتم دراز کردلویی اول به دسته اندرو و بعد به صورته من نگاه کرد
-نه
سرد و جدی گفتم
ا:نمیشه که تا آخر اینجا بشینی
لو:راست میگه،برو باهاش برقص هری
-:اگه خیلی مشتاقی خودت باهاش برقص
به لویی میگم و اون نیشخند میزنها:حداقل بیا باهم یکم قدم بزنیم من حوصلم سررفته
-این همه دختر و پسر اینجاست برو با اونا وقتتو پر کن
ا:اونا مثل تو نیستن
لو:مگه هری چجوریه
ا:اون واسه من خیلی خاصه
اینو گفت و سرشو انداخت پایینلویی سرشو به نشونه تایید تکون داد و به اندرو گفت میتونه جای اون بشینه و خودش میره
اندرو با خوشحالی قبول میکنه و میشینه
بیشتر از چند لحظه اون وضعیتو تحمل نمیکنم و میرماندرو هم داره دنبالم میاد
از کلاب که اومدم بیرون با کفه دستم زدم به سینه اندرو و چسبوندمش به دیوار پشت سرش-دیگه جرعت نکن دنباله من بیای
ا:ولی هری من...من...راستش
نزاشتم ادامه بده
-همین که شنیدیازش فاصله گرفتم و رفتم لا به لای درختای اطراف کلاب
ا:ولی من دوست دارم
صداشو شنیدم که از فاصله دور داد میزد
هه دوسم داره؟مگه منو میشه دوست داشت؟
پاکته سیگارو از جیبم درمیارم و یه دونشو با فندکه نقرم روشن میکنم
میزارمش گوشه ی لبم و بعداز مدت ها میزارم این دود غلیظ به ریم راه پیدا کنهلو:فکر میکردم باید الان وسط سن رقص باشی
چیزی نگفتم
لو:چرا باهاش نرقصیدی؟
...-
لو:بازم میخوای در مقابل سوالام سکوت کنی؟
...-
لو:باشه پس من میرم تا از سکوتت لذت ببری-:دوست نداشتم
ل:چی؟؟
-:گفتم دوست نداشتم باهاش برقصمقدم های رفتشو برگشت
لو:صداشو شنیدم که میگفت دوست داره
-:آدما چرتو پرت زیاد میگن
لو:دوست داشتن چرتو پرت نیست
-:آره ولی نه دوست داشتنه من
لو:مگه دوست داشتنه تو چجوریه
:-هیچ جوری نیست
لو:ینی چی
-:منو نمیشه دوست داشتلو:همه ی انسان ها دوست داشتنین هرکسی به نحو خودش
-:آره ولی نه این هرری که رو به روت وایساده
لو:چرا
-:دیگه داری زیادی حرف میزنیبا گفتنه این حرفم اخم کرد،بینیشو چین داد و روشو ازم برگردوند
لو:از خداتم باشه که من باهات حرف بزنم
سرمو انداختم پایین و لبخند زدم
از تاریکیه هوا ممنونم که باعث میشه صورتمو نبینه