ساعت11صبحه و من الان روبه روي خوابگاهم و طبقه برگه اي که تو دستمه توي اين ساختمون چهار طبقه من بايد برم طبقه سوم اتاق116
ميرم داخل ساختمون و همزمان با چند نفر ديگه وارد آسانسور ميشم و دکمه3رو فشار ميدم
اينجا شلوغه،من از شلوغي متنفرم
آسانسور طبقه سوم مي ايسته و من ازش خارج ميشم
112 113 114 115 اينم116
کليدو از جيبم درميارم و درو باز ميکنم خداروشکر کسي نيست يني تا زمان اومدن هم اتاقي ميتونم تنها باشم
اميدوارم هيچ وقت نياد که البته غير ممکنه،درواقع اگ اون هم نياد يکي ديگه جاشو ميگيره و من بايد وجود نحث يکيو کنار خودم تحمل کنم
خيلي اسرار کردم برام خونه بگيرن يا حداقل تو خوابگاه اتاقم تکي باشه ولي پدر گفت براي اينکه تو چشم نباشم بايد وضع ماليم معمولي باشه و اين يني نه تنها از خونه بلکه از ماشين هم خبري نيست البته فعلا چون بعدا مجبورشون ميکنم برام بفرستن يا همينجا يکي بخرم
به داخل اتاق نگاه ميکنم
بغل دره ورودي يه دره که مشخصه چيه
يه تخت سمت راست يکي سمت چپ مابينشون هم يه پنجره و يه کمد هم گوشه سمت چپ
خب من تخت سمت راست رو انتخاب ميکنم،20دقيقه طول ميکشه لباسامو عوض کنم و وسايلمو بچينم
بعدش رو تخت دراز ميکشم دستمو ميزارم زير سرم و به سقف خيره ميشم
فکر ميکنم،به زندگيم که هيچ چيزش عادي نبوده
به خونوادم که به هرچيزي شباهت داره غير خونواده
به اوني که مدت هاست فقط تو خواب ميتونم ببينمش
به کاري که باهاش کردم
من اونو کشتم من عشقه خودمو کشتم من زندگيمو کشتم من بايد درد بکشم من مستحق این دردم من بايد درد بکشم شاید روحم التیام پیدا کنه
کيفمو خالي ميکنم و از توش تيغو برميدارم ميرم داخل حموم تيشرته آستين بلندي که تنمه رو درميارم و ميندازم يه گوشه،تيغو ميگيرم دست راستم و شروع ميکنم من بايد دست چپمو نقاشي کنم!!!!
از درد هيييسسسي ميکشم و به جاي اولين خطه نقاشيم نگاه ميکنم يه لبخند تلخ ميزنم و ادامه ميدم
دو سه چهار بيستمي رو هم زدم،بسته من نبايد بميرم
بايد زجر بکشم بايد درد بکشم مرگ حق من نيست من بايد عذاب بکشم
شير آبو باز ميکنم تا اثر خون از کفه حموم بره
از حموم ميام بيرون و میرم سمت کيفم،من هميشه چند تا باند همراهم هست،يکيشو پيدا ميکنمو ميبندم دور دستم،پانسمان دستم که تموم ميشه دراز ميکشم رو تخت و فکر ميکنم به اينکه فردا تا چه حد ميتونه مزخرف باشه
کلاس،درس!؟جدي!؟درسو کتاب ماله کساييه که به دردشون ميخوره نه مني که شغلم آدم کشيه
بهم نگفتن بايد کيو بکشم،پدر گفت هروقت زمانش رسيد پرونده طرفو واسم ايميل ميکنه و اين يکم عجيبه
چشام سنگين شده بود و داشت خوابم ميبرد که صداي چرخيدن کليدو تو در شنيدم و بعدش صداي نفس نفس زدن ميومد
*واااااايييي خسته شدم،عهههههه سلام من نايلم و اميدوارم هم اتاقيه خوبي براي هم باشيم
حتي به خودم زحمت ندادم چشامو باز کنم
*پيس پيس خوابي!؟
...
*اوکي منم برم بخوابم و سايلمو فردا ميتونم جابه جا کنم،نه!؟
و همينطور داشت حرف ميزد و جواب خودشو ميداد
يه هم اتاقيه پرحرف!؟مگه بدتر از اینم میشه؟؟؟