يک هفته از اون روز ميگذره و من هر روز بيشتر به عجيب بودنه اون پسر که فهميدم اسمش هريه پي ميبرم،راستش اون خيلي مرموز و پيچيدس و به طرز عجيبي ساکته البته ما سه تا خيلي سعي کرديم از ساکت بودن درش بياريم که در حد يکي دوتا جمله موفق شديم!!!!
قرار بود امشب نايل و هري بيان اتاق من و ليام تا فيلم ببينيم و يکم تفريح کنيم،درواقع اتاق منو ليام217هستش و اتاق ما و نايل و هري تو يه طبقه قرار داره.
و الان ما چهارتا روبه روي تلوزيون نشستيم و داريم فيلم مورد علاقه ي نايلو ميبينيم،me before you
و از اونجايي که قبلا نايل چهار بار مجبورم کرده باهاش اين فيلمو نگاه کنم الان به شدت حوصلم سررفته و دارم قيافه پسرارو نگاه ميکنم
هري که مثله هميشه خنثي،بدون کوچکترين تاثيري تو صورتش داره فيلمو نگاه ميکنه
ليام هم کلا رفته تو فيلم و با هرجمله عاشقانه يا يه اتفاق توفيلم هيجان زده ميشه و بالاپايين ميپره
نايل رو هم کلا ولش چون کله صورتش شکل قلب شده و انگار بار اوله داره فيلمو ميبينه40دقيقه بعد
آخييييييييييي بالاخره تموم شد
ن:اون قشنگ ترين فيلميه که من ديدم،ميشه يه بار ديگه هم ببينيم!؟
_بس کن نايل و يه چشم غره بهش رفتم
ل:شروع نکنين بچه ها،بياين بشينيم دور هم به ياد قديما يکم صحبت کنيم.خب من و نايل و ليام از بچگي باهم دوستيم،تو اين سالا خيلي ها تو اکيپمون اومدن و رفتن ولي ما سه تا هيچ وقت جايي نرفتيم و همديگرو ول نکرديم
ن:ويسکي هم بخوريم!؟
_هي ايرلندي،اينجا خونه خاله نيست،خوابگاهه يکي از معتبرترين و سختگيرترين دانشگاهاي انگلستانه پس اگ همچين چيزي ازمون بگيرن کونمون پارس
ن:ولي من تو اتاقم دارم،زياد هم از اين چيزا ميخرم و کسي تاحالا نفهميده،برم بيارمش!؟ل:نه نايل،دنبال دردسر ميگردي!؟
ن:بيخيال ددي،قرار نيست کسي متوجه بشه،تا چشم بهم بزني من اومدم.
اينو گفتو رفت بيرون،چند دقيقه لعد همراه با دوتا بطري ويسکي و البته لبخنده پيروزمندانش که يني بالاخره کار خودمو کردم برگشته بود3تايي رو زمين نشستيمو نايل هم با چهارتا ليوان و دوتا بطري که آورده بود اومد پيشمون
ل:بچها فقط مست نکنين چون هرچهارتامون فردا کلاس داريم
منو نايل به نشونه موافقت سرامونو تکون داديم
انتظار نداشتين که هري عکس العملي نشون بده!؟د ا د هري
آدما وقتي مست ميکنن اون قسمت از شخصيتشون که نبايد کسي ببينه رو نشون ميدن،تو که نميخواي کسي بفهمه قاتلي،درسته هري!؟
حرفه پدرم تو ذهنم منعکس ميشد،وقتي به خودم اومدم ديدم ليوانو از نايل گرفتم،با ترديدي که صورتم کوچکترين نشونه اي ازش نبود به بقيه نگاه کردم
لي:هي نايل گفتم مست نکن،بطريو چرا سرکشيدي!؟بدش به من هي با توام
نايل با بطري تو دستش فرار کرده بود و بلند بلند ميخنديدلو:بيخيال ليام،ميدوني که اون بالاخره کار خودشو ميکنه
وليام با تاسف سرشو تکون داد
لي:هري چرا نميخوريش و به ليوان تو دستم اشاره کرد
-خوشم نمیاد
ن:يه قلپ(قولوپ!؟غلپ!؟...)بخوري خوشت میادو با بطري خالي اومد سمتمون
ليوانو گذاشتم روبه روم که همون موقع نايل گفتن:کام آن هرييي،بهت نمياد انقد سوسول باشي
ايرلنديه زبون نفهم،حقشه يه گلوله خالي کنم تو مغذش
لي:اسرار نکن نايل
ن:آخه اون...
لويي پريد وسط حرفش و نزاشت ادامه بده
لو:اون فقط اينجوري راحت تره،مگه نه هري!؟فلش بک
پدر:تو ترسيدي هري
_ن...نه پدر،ن...نترسيدم
پ:پس چرا شکنجش ندادي
_ت..ترجيح دادم سر..سريع بکشمش
پ:چرا*اون فقط اينجوري راحت تره،مگه نه هري!؟
و با دستاي گرمش روي دستام آرامشو به وجودم تزريق کرد_آره من فقط نخواستم وقتمو براش تلف کنم
پايان فلش بک
ولي من ترسيده بودم و فقط اون ميدونست،فقط اون فهميد،فقط اون بود که آرومم ميکرد فقط اون بود که بهش نياز داشتم،الانم بهش نياز دارم،بيشتر از هميشه ولي اون نيست،من کشتمش من عشقمو کشتم
نه هري الان وقتش نيست نبايد بهش فکر کني...نبايد...
چشمم به شيشه نصفه بطري خورد که نايل ميخواست برشداره ،سريع تر از نايل سمتش رفتم و برشداشتم
شايد اين بتونه کاري کنه که بهش فکر نکنم
بطري رو سرکشيدم و شيشه خاليشو پرت کردم رو زمينصبح با سردرد وحشتناکي از خواب بيدار شدم
اينجا چرا انقد بهم ريختس!؟نيم خيز شدم تا دورو برمو کامل ببينم که بخاطر خوابيدن رو زمن بدنم خشک شده بود و کله تنم درد گرفت
لويي با فاصله کمي از من خوابيده بود
نايل و ليام هم جوري که کم مونده بود پاهاشون تو دهن همديگه بره خوابيده بودن
ديشب...آخرين چيزي که يادمه صداي بده بطري بود که بعد از خوردنه ويسکيه داخلش پرتش کردم رو زمينبقيش يادم نيست...يني حرفي زدم!؟نکنه گفته باشم واس چي اومدم اينجا...نکنه گفته باشم قاتلم...نکنه چيزي فهميده باشن
اگه...اگه چيزي فهميده باشن بايد همشونو بکشم...