- من مطمئنم اون نکشته کسیو. میشه فقط بهش نگید؟ یه ذره زود عصبی میشه. نه نه. منظورم این نیست که کار خطایی ازش سر بزنه وقتی عصبی شه. منظورم اینه که دوست ندارم عصبی شه. وای خدا. میشه یه لیوان آب بدین بهم؟
باز پرس سر تکون میده و یه لیوان آب برام میریزه : از کجا مطمئنی؟ گفتی چند وقته میشناسیش؟
دستی به صورتم میکشم. دستام میلرزه. از فکر به این که دیوید مرده و لیام ممکنه بره زندان به خاطرش، معدهم درد میکنه و قلبم نامرتب میزنه. میدونم بازپرس همهشو میدونه.
- ده آگوست پارسال. داشتم از پلههای سن میرفتم بالا که اومد تو. من عاشق اینم که توجه جلب کنم ولی اون واقعا خاص بود. نامرتب ولی پولدار. چشماش برق میزد و نگاهش. من هنوز ازش میخوام اونجوری نگاهم کنه.
بازپرس پوفی میکشه و دست میبره بین موهاش : ببینید آقای مالیک. میشه جای تعریف کردن جنبهی احساسی ماجرا، بهم چند تا دلیل بدین که دوستپسرتونو احضار نکنیم؟ خود من موقع مطالعهی پرونده به این نتیجه رسیدم که کار هیچکدوم از شما دوتا نیست ولی بقیهی همکارا مدرک میخوان نه یه مشت احساسات. با مدرک به من بگو. ازش عصبی شدن دیدی؟ پرخاشگری؟ خشونت؟
پیشونیمو میخارونم : خشونت؟ اون اصلا بلد نیست. ته خشن بودنش اینه که بغلم نکنه و جواب ابراز علاقه نده.
به برگهی جلوش نگاه میکنه و از روش میخونه : محیط بار، به هم ریخته و جای لگد روی در فلزی بخش استریپرا دیده میشه. کف زمین پر از شیشهی شکستهی مشروبات مختلفه و سه صندلی شکسته شده. اینا به نظرت خشن نیست؟
یاد اون شب که میافتم گوشهی چشمام میسوزه : لیام حق داشت. اون شکستنا به خاطر من بود بیشترش. اون... وقتی داشت سر دیوید داد میزد یه چیزی گفت که دیوید گریهش گرفت و من بغلش کردم و سر لیام داد زدم. اون ازم پرسید کی رو بیشتر دوست دارم و من گفتم دیوید. من راستشو نگفتم ولی نمیخواستم دیوید ناراحت شه. لیام عصبی شد و اونجا رو یه کوچولو به هم ریخت.
بازپرس موهاشو میکشه : چرا هر دفعه یه چیز جدید راجع به اون شب میفهمم؟ به نظرت ممکنه هیچ انگیزهی عشقیای وجود داشته باشه؟
شونه بالا میندازم : انگیزهی عشقی کی؟ این زندگی واقعیه نه یه داستان احساسی که همه برن توی چند ضلعی عشقی. چرا باید دو نفر همزمان منو دوست داشته باشن؟ من چی دارم؟
لبخند پهنی میزنه و خودکارو از جلوش برمیداره : رفتی خونه بشین جلوی آینه تا بهت بگم چیا داری.
با خودکار بالای ابروشو میخارونه : خب پس. انگیزهی عشقی ممکنه باشه. حسادت ممکنه. خودکشی نبوده طبیعتا. هیچ روانیای اونطوری خودکشی نمیکنه. راجع به کریس. تو ازش مطمئنی؟
![](https://img.wattpad.com/cover/150127485-288-k676992.jpg)
ESTÁS LEYENDO
Entertainer [Z.M] (mpreg)
Fanficمن عاشق شغلمم. وقتی دور میله میچرخم، این تویی که سرگرمم میکنی لیام!