19-Something Inside Me Is Swimming

3.2K 466 138
                                    

لباسای تنمو در میارم و گوشیمو می‌گیرم توی دستم. همونجوری توی اینستا می‌چرخم و برای خودم ویدیو می‌بینم که گوشیم زنگ می‌خوره. لوییه. همون پسر چشم‌آبی که هیچی جز چشماش و لهجه‌ش و دستاش و پاهاش و اخلاقش جذاب نبود برام.

- هی زین. ببخشید اگه بدموقع زنگ می‌زنم.

با ذوق از شنیدن صداش می‌گم : نه نه. اصلا بد نبود. چیزی شده؟

نه‌ای میگه و بعد شروع می‌کنه : بهم بگو که دوست‌پسرت دیشب با تو خوابیده. منظورم اینه که...

نفس عمیقی می‌کشم : آره. دوست‌پسرم دیشب خواست باهام بخوابه که کارم کشید به بیمارستان.

چند ثانیه سکوت می‌کنه و بعد احتمالا ماگشو می‌کوبه روی میز : اوه شت. چطوری؟

زیر چشممو می‌خارونم و یه غلت توی تخت می‌زنم : جای سرمم هنوز درد می‌کنه ولی خب خوبم. جسمی اوکیم.

صداش میاد : خوبه که بچه سرجاشه. خیلی سخته.

خوشحالم از این که بحثو ادامه میده. یواش می‌گم : چی؟ حاملگی؟

نفسشو فوت می‌کنه توی تلفن : آره. اینو همه‌ی باباها می‌گن.

بلند می‌زنم زیر خنده. صداش میاد : خیلی قشنگ می‌خندی، زین.

از جوری که آخر جمله‌ش صدام می‌کنه خوشم میاد. یه مکث کوتاه می‌کنه و بعد اسممو دقیق و قشنگ میگه. تشکری می‌کنم و دستی به لبم می‌کشم : لیام دیشب پیش هری نخوابید. بذار واضح بگم بهت.

یواش میگه : میدونم. فقط یه حس بدی داشتم راجع بهش. تو هنوز نتونستی با دوستی‌شون کنار بیای نه؟

پاهامو توی هم قفل می‌کنم : لیام خیلی تلاش کرد ولی نه. هیچ‌چیزی نباید برای کنار اومدن وجود داشته باشه.

اوهومی میگه و خمیازه می‌کشه : من باید بخوابم. شب شیفتم. اگه بیداری و خب، هنوز کنار نیومدی می‌تونی بهم زنگ بزنی. فکر کنم خوشحال شم.

قبل از این که گوشی رو بذاره می‌پرسم : برای چی انقدر شیفت شب؟ اذیت نمی‌شی؟

ببینین کی به کی میگه. خود من که تا دو ماه پیش همین‌طوری بودم دارم یکی دیگه رو نصیحت می‌کنم. صداش میاد : به خاطر اونه. شبا خیلی بهتره. یعنی میدونی، شبا فقط منم.

با دهن باز ازش خداحافظی می‌کنم و برای چند ثانیه به صفحه‌ی گوشیم زل می‌زنم. صدای دعوای لیام پای تلفن میاد. میدونم با شریکش به مشکل خورده.

سرمو تکیه میدم به تاج تخت ولی دلم آروم نمیشه. اون وقتی عصبی میشه مثل یه بچه‌ی کوچیک شروع می‌کنه به لرزیدن و با خودش قهر می‌کنه. بعدم تا چند روز نه درست و حسابی غذا میخوره و نه درست و حسابی باهام حرف می‌زنه.

Entertainer [Z.M] (mpreg)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora